فلسفه و دین در روانشناسی

دانشجوی سال دوم روان

فلسفه و دین در روانشناسی

دانشجوی سال دوم روان

  • ۰
  • ۰

سخنانم را شروع میکنم با احساس حقارت و شکستنی که با قرار دادن خودم به جای یکی از زندانیها تجربه کردم. انسان، موجودی پیچیده است(جمله ای ساده اما سخت مفهوم)در اوایل گسترش روان شناسی ، روان شناسان روح ماشین گرایی را به میان آورده بودند. روان شناسانی همچون لاک ، هیوم و... . اعتقاد به روح ماشین گرایی بدین مفهوم است که انسان دقیقا مانند یک ماشین است و خود هیچ اراده ای ندارد و میتوان آنرا با قوانین فیزیکی توضیح داد.
آزمایشی که با آن روبرو هستیم کاملا نقض کننده این اعتقاد است‌. کامل ترین تعریف شخصیت از گورن آلپورت است که در آن چنین بیان میکند که شخصیت سازمان پویا و قوام یافته ایست که از ترکیب سیستم های روانی و جسمی فرد که رفتار ویژه و بی همتای اورا در جهت سازش با محیط تعیین میکند،  تشکیل شده است. با توجه به این تعریف ، شخصیت انسان چند لایه است .
ما با موجودی پیچیده سروکار داریم که یکی از ویژگی هایش شخصیت است که خود این ویژگی پیچیده تر از آن است که بتوان راجع به آن به آسانی حرف زد . 
روان شناسی هنوز به مرحله پارادایمی نرسیده است . در این فیلم تحقیر به نحوی واضح بود که من به عنوان یک بیننده ، شکستم‌. حس نا امنی و ترسی که همراه آنان بود خود به تنهایی زجر آور است چه برسد به تحقیر ها. نمیدانم باید موقعیت را مقصر بدانیم یا شخصیت نهان انسان هارا.ولی به وضوح می توان نتیجه گرفت که موقعیت ها تاثیر مستقیمی روی شخصیت انسان ها دارند . مایلم مثالی بزنم؛ اگر انسان را مانند کاغذ سفیدی در نظر بگیریم وقتی با آبلیمو روی آن خط بکشیم اصلا دیده نمیشود دقیقا مثل شخصیت نهان انسان ها؛ وقتی اتو را روی کاغذ قرار دهیم تمام خطوط روی کاغذ نمایان میشوند. میتوانیم اتو را به موقعیت ها تعمیم داد که چگدنه میتواند قسمت نهان شخصیت را بیدار کند. در بخش پایانی فیلم دانشجویی که نگهبان بود گفت:(من هر کار که انجام میادم، کسی اعتراض نمیکرد.) اما باید متذکر شویم که زندانی ها اوایل به شدت اعتراض میکردند اما به سرعت و به صورت وحشیانه سرکوب می شدند. نوعی یاد گیری آموخته شده ایجاد میشد( محرک_پاسخ). زندانی ها کم کم آموختند که سرپیچی باعث مجازات میشود(مثل آزمایش پائولوف) .

در پایان امیدوارم آنقدر پیشرفت داشته باشیم تا موقعیت ها ما را در کنترل خویش قرار ندهند. 

 


به قلم اکرم شادان پور
آزمایش زندان استندفورد
منابع: فیلم سینمایی، روان شناسی رشد دکتر احدی

  • اکرم شادان پور
  • ۰
  • ۰

قربانی

مجرم اجتماعی یا قربانی اجتماعی؟؟

 

دخترانی که به چشم خانواده و اطرافیان دور و نزدیک خطا کارند، مجرمند، آبرو بردند و دیگر هیچ حقی در زندگی ندارند.
واقعیت این دختران چیست؟ واقعیت دخترانی که به دختران فراری معروف اند. 

اگر بخواهیم متعصب باشیم و یک طرفه به قاضی برویم مقصر اصلی ، دخترانی هستند که کفش را به پای بی قرارشان سفت میکنند تا قدم بگذارند  به نا کجا آباد؛ دخترانی که اگر به دست نا اهل افتند تمام میشوند و اگر به دست اهل (پلیس) هم افتند  سرنوشت خوبی ندارند .پلیس پس از تمام اقدام  های اولیه در نهایت با مشورت دیگر دستگاه ها دختر را به اغوش داغ خانواده باز میگرداند .
آغوشی که دیگر بعد از فرار چنان داغ شده  که بیشتر شبیه کوره ی ادمپزی است .
چه میشود که یک دختر خانه اش را به قصد فرار ترک میکند؟تنها یک سفر به دنیای ساده این دختران نیاز است تا ببینیم با مجرمانی در لباس دختر روبه رویم یا با اسیب خورده  ای از ناعدالتی ها؟
با مطالعه چند زندگی نامه و خواندن مطالب مورد نیاز دلایلی  از قبلیل اختلاف اعتقادات،اختلافات دینی،نابرابری ،خشونت و اعتیاد باعث فرار میشوند.
داستان دختری که نوزده سال از زندگی اش را با ارامش گذراند و به قول خودش زندگی اش مشکلات کوچکی داشت مثل همه .
اما از وقتی  پدرش فوت شد رنگ ارامش به واسطه ی پاک کن برادرش کم رنگ شد .جامعه از برادرش خواسته بود که پس از پدرش نام مرد را در خانواده به یدک بکشد .نامی که تنها یک لقب نیست ،مسئولیتش بزرگ تر از خودش است .مسئولیت هایی که اکثر اوقات دلگرمی خانواده را به بار می اورند ،تکیه گاهت میشوند و هر روز ستایشگر مهرشان هستی اما گاهی این مسئولیت ها هیولا وار ،اوار میشوند بر روی ارامشت .
کلماتی را همراه خود دارند که با شنیدنش شرم میکنی ،غیرتی که بی جاست و به خاطر همه خشونت هایی که این مردانگی در پی دارد ،چاره ات میشود ناچاری و رسمت میشود نااهلی .
شما در چه صورت حاضرید از محیط امن خانه دل بکنید و به جهان ناشناخته بیرون از منزل پا بگذارید ؟
شاید جوابتان این باشد که این کارا هرگز انجام نخواهید داد اما تصور کنید که چه بلا هایی بر سر یک  دختر امده که بیرون، تنهایی  و بی خانمانی را به جان میخرد.
دختری در همین باره میگفت :《فرار کردم تا یک شب بدون دغدغه ی دعوا های فردا چشم بر هم گذارم .》
اما ایا توانست ارامش را در خیابان پیدا کند؟به گفته ی خودش خسته  بود از اوارگی  و ترس داشت از بازگشت روزی که برادرش او را یافت تنها خواسته اش این بود  که بعد از این همه ترس و تنهایی یک شب ،فقط یک شب را اجازه دهید بدون استرس بخوابم و فردا مجازاتم کنید اما رفتاری دیگر نصیبش شد .
اما چرا مجازات؟چقدر خودش در فرارش مقصر است که حال تمامی گتاهان به پای او نوشته میشود ؟
خانواده،جامعه همه مقصرند اما وقتی زورشان میچربد یک نفر را مقصر جلوه میدهند و خودشان هم در جبهه ی حق به جانب می ایستند .
ریشه این مشکلات در نابرابری و درک تکردن متقابل است .
اگر ما قبول کنیم که طرف مقابلمان هم  انسان است ،به اندازه ما حق حیات دارد  به اندازه ما حق نظر دهی دارد و به همان اندازه حق مخالفت با عقیده ای خاص را دارند (هرچند قانون این حق را از انان گرفته باشد)
شاید کمی پیشرفت کنیم.
گفتگوی مناسب زمانی حاصل میشود که با ارامش نظرات  را بشنویم و حتی اگر خلاف عقیده ماست با احترام نظرات خود را بیان کنیم .
جامعه هم یعنی جمع خانواده ها اگر محیط خانواده سالم شود جامعه نیز پایاپای او  واکسن نابرابری را به خود تزریق میکند  تا سلامتش را به دست ارد .
دیگر جامعه خشونت را به مردی تحمیل نمیکند که دست روی پاره ی تنش(خواهرش،همسرش،دخترش) پایین اورد  که اگر غیر این باشد جامعه او را بی غیرت می نامد 
حال به نظر شما صحیح است که این دختران را مجرم مطلق بنامیم و خود را مجاز کنیم که انها را تنبیه کنیم ؟
این دختران تنها، قربانی اسیب های جامعه اند که حال خود نیز اسیب دیده ی جامعه محسوب میشوند .


به امید رفع خشونتی که همه ی افراد از قبیل مرد و زن قربانی ان هستند.
به قلم :اکرم شادان پور 
منابع: ایرنا، ایسنا،ویکی پدیا  و با تماشای سینمایی دارکوب و ملی و راهای نرفته اش
#فرار
#خشونت
#بانوان
#مهربان_باشیم

  • اکرم شادان پور
  • ۰
  • ۰

کودک و خدا

خدا، نور است:

 

برای انجام مطالعه ام،از  سه کودک چند سوال پرسیدم. 
یک دختر به نام یسنا (۷ساله) و دو پسر به نام های اشکان و رادین (۷ساله). پاسخ هایشان به دور از انتظار نبود اما نکته ای جالب در همه آن ها وجود داشت که در ادامه به آن می پردازیم:

اشکان (۷ساله):

_خدا کیست؟ خدا یکی است (منظورش این بود که خدا یکتاست)
_خدا چه شکلی است؟ خدا مثل نور خورشیده
_خدا کجاست؟ داخل خوزشید در آسمان

رادین ( ۷ساله) 

-خدا کیست؟ خدا رب العالمین است( جمله اش برایم عجیب نبود زیرا کاملا روی رادین شناخت دارم و می دانم که او همیشه حرف های بزرگ تر هایش را ضبط میکند تا در نواقع نیاز از آن کلمات استفاده کند. این که خدا رب العالمین است را نیز بیشتر از مادر و مادر بزرگش شنیده است و قکر می کرد رب العالمین اسم چیزی است که ویژگی اش بزرگی و توانایی است.)

_خدا چه شکلی است؟ خدا مثل نور است.

_خدا کجاست؟ آسمان

یسنا(۷ساله)

_خدا کیست؟ خدا نور است

_خدا چه شکلی است؟ مثل ماه

_خدا کجاست؟ خدا پیش خدا است ( منظورش این بود که خدا در جایی است  که هیچ کس در آنجا نیست. )

همان طور که گفتم پاسخ هایشان کودکانه و قابل پیش بینی بود اما نکته این است که چرا هر سه کودک خدا را مانند نور تصور میکردند ؟ ( این سوال ها به صورت جداگانه از هر یک از کودکان پرسیده شد و شرایط به گونه ای نبود که کودکان بتوانند این پاسخ ها را از روی هم تقلید کنند.)
برای پاسخ به سوال بالا سه فرضیه در ذهنم شکل گرفت:
1.شاید به دلیل توصیف بزرگ تر ها از خدا، خدا در ذهن کودکان مثل نور است.

2. شاید این موضوع، یک مفهوم فطری و بنیادی است که در ذهن آنان است.
3. شاید باید ویژگی های نور را بررسی کنیم تا ربط میان خدا و نور آشکار شود. (روانشناسی نور )

بررسی اولین فرضیه:

نوزاد از لحظه ای که به دنیا می آید نام خدا و صفاتش را بار ها و بار میشنود. حتی وقتی او جنین است (که توانایی دارد که صدای مادر و کمی از صدای پدر خودش را بشنود و هیجان را از مادرش دریافت کند) و مادر به پزشک مراجعه میکند تا از سلامت جنین خود مطمئن شود و پزشک پاسخ مثبت میدهد مادر خوشحال می شود و می گوید :(خدا را شکر).
جنین این خوشحالی را درک میکند. پس شاید بتوان گفت از همان دوران با این عقیده رشد می کند که خدا مهربان است که ما را خوشحال میکند. 
وقتی جنین ، به کودک تبدیل شد دوباره در گوشش می خوانیم که خدا بزرگ است و مهربان ، او ناظر بر اعمال ماست . در واقع به کودک آموزش می دهیم که توانایی خدا آنقدر زیاد است که می تواند همه کار ها را انجام دهد.
با توجه به این تعریفات هیچ گاه به طور مستقیم برای توصیف خدا، از کلمه نور استفاده نمیکنیم که کودک بخواهد چنین تصوری را از خدا داشته باشد .

بررسی فرضیه دوم:

برای پاسخ دادن به این فرضیه ابتدا باید بدانیم منظور است مفاهیم فطری و بنیادی چیست ؛ فطرت واژه ای عربی به معانی <شکافتن > و < آفریدن و ایجاد اولیه و بدون سابقه > می باشد . 
مفاهیم فطری چندین ویژگی دارند که ما فقط به برخی از آن ها که متناسب با موضوع است می پردازیم:
1. غیر اکتسابی بودن : یعنی عوامل خارجی در بودن یا نبودنشان نقشی ندارند، اما بر رشد یا رکودشان موثرند.

2. همگانی بودن : یعنی هر انسانی دارای آنها است و وابسته به زمان ، مکان و شرایط نیستند.
حال با توجه به این تعاریف یک سوال پیش می آید ؛ آیا مفهوم نور بودن خدا در ذهن کودک تا زمان مرگش باقی می ماند ؟
برای پاسخ دادن به این سوال چندین سال زمان نیاز است تا نه به وقت پیری ، وقتی این کودکان به جوانانی برومند تبدیل شدند پاسخ دهند که آیا هنوز خدا برایشان مثل نور است؟ اما نیازی نیست چون من خود کاملا به یاد دارم که زمانی که مهد کودک می رفتم (بین ۴ تا ۶ سال بودم) فکر و تصورم از خدا نور بود ولی اکنون چنین تصوری ندارم و این موضوع ویژگی غیر اکتسابی بودن فطرت را رد میکند چون این اندیشه ناپایدار است و باقی نمانده است. (البته میدانم که بررسی یک نفر علمی نیست اما با توجه به تعداد کودکان که سه نفر هستند ، یک نفر منطقی می باشد.) ، ضمن اینکه همه کودکان این تصور که خدا نور است را ندارند ( با توجه به مطالعاتی در این زمینه )؛ پس، ویژگی همگانی بودن آن نیز نقض می شود .
در نتیجه می توانیم بگوییم این فرضیه صحیح نیست.
3. بررسی فرضیه سوم: حال باید ویژگی های نور را بررسی کنیم ؛ نور تاریکی را از بین می برد ، به وسیله نور است که میتوان همه چیز رادید ، - نور وسیله تبیین اجسام و مشاهده موجودات مختلف این جهان است ، و بدون آن چیزی را نمی توان دید، بنابراین هم ((ظاهر)) است و هم ((مظهر)) (ظاهر کننده غیر). نور آفتاب که مهمترین نور در دنیای ما است پرورش دهنده گلها و گیاهان بلکه رمز بقای همه موجودات زنده است و ممکن نیست موجودی بدون استفاده از نور (به طور مستقیم یا غیر مستقیم ) زنده بماند.امروز ثابت شده که تمام رنگهائی را که ما می بینیم 

نتیجه تابش نور آفتاب یا نورهای مشابه آن است و گر نه موجودات در تاریکی مطلق رنگی ندارند!.
 تمام انرژیهای موجود در محیط ما (بجز انرژی اتمی ) همه از نور آفتاب سرچشمه می گیرید، حرکت بادها، ریزش باران و حرکت نهرها و سیلها و آبشارها و بالاخره حرکت همه موجودات زنده با کمی دقت به نور آفتاب منتهی می شود. سر چشمه گرما و حرارت و آنچه بستر موجودات را گرم نگه می دارد همان نور آفتاب است حتی گرمی آتش که از چوب درختان و یا ذغال سنگ و یا نفت و مشتقات آن به دست می آید نیز از گرمی آفتاب است چرا که همه اینها طبق تحقیقات علمی به گیاهان و حیواناتی باز می گردند که حرارت را از خورشید گرفته و در خود ذخیره کرده اند، بنابراین حرکت موتورها نیز از برکت آن است .
حال با توجه به مطالبی که گفته شد میتوان گفت فرضیه 1 و 3 با هم در ارتباط اند؛ یعنی باتوجه به ویژگی هایی که بزرگ تر ها از خدا میگویند به صورت غیر مستقیم مفهوم نور را متجلی میکنند. 


به قلم : اکرم شادان پور
با مطالعه ( منابع) : کتاب معرفت شناسی محمد حسین زاده ، ویکی پدیا

  • اکرم شادان پور
  • ۰
  • ۰

یونگ

یونگ:
کارل گوستاو یونگ فیلسوف و روانپزشک اهل سوئیسبود که با فعالیتش در روانشناسی و ارائهٔ نظریاتی تحت عنوان روان‌شناسی تحلیلی شناخته می‌شود. به تعبیر «فریدا فوردهام» پژوهشگر آثار یونگ: «هرچه فرویدناگفته گذاشته، یونگ تکمیل کرده‌است.» یونگ بعضی از معروف‌ترین مفاهیم روانشناسی را ابداع کرده‌است مانند: ناخودآگاه جمعی، سایه‌ها، پرسونا، عقده‌ها، آنیما و آنیموس،برونگرایی و درونگرایی. از آثار مهم او می‌توان به روان‌شناسی ضمیر ناخودآگاه، تحلیل رویا، سمینار یونگ درباره‌ی زرتشت نیچه، انسان و نمادهایش، خود شناخته، انسان در جستجوی هویت خویشتن، روان‌شناسی و علوم غیبی، روح و زندگی، ناخودآگاه جمعی و کهن الگو، روان‌شناسی و کیمیاگری، رویاها، زندگی‌نامه‌ من، کتاب سرخ، راز گل رزین، ماهیت روان و انرژی اشاره کرد.
عقیده یونگ در مورد این این است که خدا، واقعیتی روانی است. دیدگاه دینی یونگ خیلی ملایم، با لطافت و منطقی است. 
یکی از موضوعات قابل توجه در نظریه های یونگ، بحث پرسونا می باشد. مفهوم واژه پرسونا در مکتب روان‌شناسی تحلیلی ارائه شده توسط روان‌شناس سوئیسی کارل گوستاو یونگعبارت است از آن چهرهٔ اجتماعی که فرد به دنیای بیرون ارائه می‌کند. به گفته یونگ: «نوعی ماسک دست‌ساز٬ که فرد برای ایجاد نهایت تأثیرگذاری بر دیگران٬ و همین‌طور برای پنهان کردن ماهیت حقیقی خود٬ از خود ابداع می‌کند». در دورهٔ رشد٬ توسعهٔ یک پرسونای دوام‌پذیر٬ بخشی اساسی برای انطباق و آماده شدن برای دوره بزرگسالی در یک دنیای بیرونی٬ واقعی و اجتماعی است. یک«خود (Ego)» قوی٬ از طریق یک پرسونای انعطاف‌پذیر با دنیای بیرون ارتباط برقرار می‌کند.یونگ ، پرسونا را در جشن فاسناخت برای توصیف تداعی میکرد.
بازل فاسناخت Basel Fasnacht

برای بیش از ۷۰۰ سال است که هرساله هزاران شهروند بازلی در حدود ساعت ۴ صبح در هوایی سرد دور هم جمع می‌شوند و منتظر چهار حلقه ساعت شهر شده تا شروع کارناوال ۳روزه را اعلام کند. در این کارناوال شرکت‌کنندگان ماسک و لباس مبدل می‌پوشند و به همراه گروه نوازنده فلوت و سایر سازهای بادی و طبلی در راستای خیابان رژه می‌روند. 
ویژگی بعدی که میتوان در نظریه های یونگ یافت، کهن الگو ها می باشند:
درروان‌شناسی تحلیلی آن دسته از اشکال ادراک و دریافت را که به یک جمع به ارث رسیده‌است کهن‌الگو یا سَرنمون می‌خوانند. هر کهن‌الگو تمایل ساختاری نهفته‌ای است که بیانگر محتویات و فرایندهای پویای ناخودآگاه جمعی در سیمای تصاویر ابتدایی است. مانند اساسی‌ترین کنش‌های زیستی احتمالاً مهم‌ترین تصاویر ابتدایی در همهٔ دوران‌ها و نژادها مشترک است.
نمایی از فیلم کشتن مرغ مقلد. گریگور پک در نقش اتیکس فینچ. فیلمی که از سوی بنیاد فیلم آمریکا بهترین فیلم تمام اعصار شناخته شده‌است. شخصیت فینچ از منظر کهن الگوها سه کار انجام می‌دهد: پدر، قهرمان و ایده آلیست
یک کهن‌الگو را می‌توان همچون یک ذخیرهٔ هوش‌افزا، یک نقش سر، یا یک اثر ارثی تصور کرد که از طریق تراکم تجربیات روانی بی‌شماری که همواره تکرار شده‌اند تکوین یافته‌است. تصاویر ابتدایی محصول و مرتبط با دو عامل هستند: فرایندها و رویدادهای طبیعی که پیوسته تکرار می‌شوند و عوامل تعیین‌کننده درونی زندگی روانی و کل زندگی. این تصاویر با کمک طبیعت دوگانه به خوبی می‌توانند هر دو دسته دریافت‌های بیرونی و درونی را هماهنگ سازند و به آن‌ها معنا بخشند و اعمال انسان را در راستای همین معنا هدایت کنند. این تصاویر با هدایتغرایز ناب به درون قالب‌های نمادی، انرژی روانی را از سردرگمی عظیمی که ادراک محض پدیدمی‌آورد، خلاصی می‌بخشد. از این جهت این تصاویر قرینهٔ ضروری غرایز هستند، ولی افزون بر آن مکانیسمی هستند که بدون آن در یک وضعیت جدید ممکن نبود.
کهن‌الگوها نیز همانند دیگر مفاهیم تعریف‌شده در روان‌شناسی تحلیلی دارای دو ماهیت فردی و جمعیهستند. هرگاه نیروهای کهن‌الگویی در مقیاس گسترده فعال شوند، می‌توان انتظار نتایج خطرناک یا سودمندی داشت، زیرا کهن‌الگوها تعیین‌کنندهٔ نگرش‌های روانی و رفتار اجتماعی فرد و جمعند و هر کهن‌الگو حاوی هر دو دستهٔ ویژگی‌های مثبت و منفی است. اگر محتویات مثبت کهن‌الگو نتوانند به‌طور ناخودآگاه بروز کنند، بلکه سرکوب شوند انرژی آن‌ها به جنبه‌های منفی کهن‌الگو منتقل می‌شوند و در این حال پس از مدتی آشفتگی‌های جدی و غیرقابل کنترل در روان انسان و در جامعه بروز خواهد کرد.

کهن‌الگوها عناصر فاسدنشدنی ناخودآگاه هستند اما شکل و شمایل آن‌ها اغلب تغییر می‌کند. کهن‌الگوها عناصر روانی هم‌بسته با غرایزند که یونگ در کتاب انسان و سمبول‌هایشآن‌ها را چنین توصیف می‌کند:

ادراک، غریزه از خود دقیقاً به همان ترتیب است که خودآگاهی ادراک از فرایند عینی زندگانی است.
۸ ویژگی کهن الگو های یونگ عبارت است از :۱. تجلی ژرف از ناهشیار جمعی ۲. تفاوتی بین شکل وظاهر و محتوی یک موضوع ۳.ظاهر و شکل ها هم باهم نسبت دارد و هم کامل کننده نیستند ۴.از عناصر شخصی و اجتماعی هستند ۵.شکل ناشناخته ان میتواند به صورت غیر مستقیم در ذهن بیاید ۶.شکل ان ناشناخته است ولی تاثیرات زیاد و دائمی دارد ۷.کهن الگو ها پویا هستند ۸.یک نوع خاصیت پیشگویی دارند 
به قلم :اکرم شادان پور 
منابع: دیود وولف ،ویکی پدیا

  • اکرم شادان پور
  • ۰
  • ۰

Freud

او می‌گفت دین یک بیماری عصبی جمعی است. استدلال او به‌طور خلاصه این گونه است:

کودک بر پدر تکیه می‌کند، بزرگسال به خدا، که این مطلب در امتداد نظر او یعنی دفاع ذهنی در برابر پدیده‌های طبیعی است.وی احساس گناه و حرمت خدا که در نهایت باعث تسلیم در برابر خدا می‌شود را برمبنای عقده ادیپمی‌داند.

از نظر فروید، دین خطرناک است زیرا:

۱. به تقدیس و درست جلوه دادن مطالب غلط و ایجاد احساسات نادرست و منفی کمک می‌کند.

۲. دین که همان باور به یک امر موهوم در ذهن انسان است، مانع رشد فکری و تفکر انتقادی می‌شود که در دین همیشه این مطالب نکوهش شده‌ و بر دیگر حوزه‌های فکری اثر می‌گذارد، زیرا دین اصولاً در مورد همه چیز اظهار نظر کرده. ممنوعیت تفکر انتقادی موجب فقر خرد در انسان می‌شود. تفکر باید آزاد باشد. فروید مستقیماً دین را عامل عقب ماندگی انسان‌ها در طی قرون می‌داند. با گسترش روشنگری در اروپا دانش گسترش یافت، به‌طوری‌ که در بازه زمانی بسیار کوتاهی تولید دانش و خرد به چندین برابر قبل رسید که از سکولار کردن علم توسط گالیله، شروع شد و در فلسفه از اسپینوزا یا دکارت به بعد شروع می‌شود. به‌طور خلاصه باور دینی موجب تحقیر خرد می‌شود.

۳.دین، اخلاق را بر پایه‌های متزلزل قرار می‌دهد. اگر اعتبار هنجارهای اخلاقی بر معیار اطاعت یا عدم اطاعت از خدا باشد، با اطاعت یا عدم اطاعت از خدا نیز تقویت یا سست خواهند شد. به همین دلیل عقب‌نشینی دین باعث کم رنگ شدن اخلاق خواهد شد که امروزه بسیاری از فلاسفه مانندریچارد داوکینز این مطلب فروید را قبول ندارند

تفکر انتقادی که فروید نیز آنرا مطرح ساخته است لزوما دین را در بر نمیگیرد.
اینکه  تفکر انتقادی باعث پیشرفت می شود کاملا صحیح است اما نمی توان گفت فقط دین این موضوع را باعث می شود.
فرهنگ،سنت ها،قوانین، گاهی باعث سلب  این تفکر می شود ولی ایا به خاطر این ممنوعیت ما قوانین و فرهنگ را کنار گذاشته ایم؟
طبیعی است که تفکر همیشه مناسب است اما اگر این تفکر، قوانین را در هم ریزد ایا دیگر جوامعی وجود دارند که تفکر کنند؟ 
من نیز این موضوع را قبول دارم که دین،سنت و... محدودیت هایی به دنبال دارند که در واقع به نظر من هما پرسنا (نقاب)هایی را باعث می شود که هر کدام از ما با آن در گیر هستیم.
این قوانین هستند که ما را تغییر می دهند و دین هم مانند همان است.
دین جنبه های مثبت و منفی زیادی دار ؛ دین باعث آرامش درونی و اعتماد می شود.
جالب است که ادیان متفاوتی با قوانین متفاوت در جهان وجود دارد ولی این تفاوت به شباهت گروهی میگراید؛ آرامشی از یک واقعه.
به نظر من دین یک همسو گرایی مثبت با درون انسان دارد با وجود ایراد های زیادش اما چرا به جای دین به معنویت اتکا نکنیم؟
معنویت همان آرامش را به انسان می دهد.
فردید دین را یک توهم میداند و یونگ انرا واقعیت روانی میداند ؛ دونقطه مقابل هم.
توهم یک اختلال در ادراک است که در غیاب تحریک خارجی احساس و درک می شود. اختلال!!!
پس از نظر فروید اکثر انسان ها دچار بیماری در روان خود هستند 
اما یونگ دوستانه تر با دین برخورد کرده است
یک واقعیت روانی.
نویسنده: اکرم شادان پور
منابع: ویکی پدیا، هیلگارد

  • اکرم شادان پور
  • ۰
  • ۰

دین در ازمایشگاه :
سیر تکامل روانشناسی  پستی و بلندی های زیادی داشته است میتوان روانشناسی را در انجا علم خودکفا خواند که با زحمت بسیار از سلطه ی فلسفه ازاد میشود در اغاز کار روانشناسی علمی شمرده نمیشد و زیر تظر فلسفه بود  علم النفس نامی بود که این مادر علم (فلسفه) به روانشناسی هدیه داد  البته باید پذیرفت که اگر فلسفه نبود روانشناسی هم نبود میتوان گفت فلسفه مادری بود که روانشناسی را راه رفتن اموخت سپس از او جدا شد از بزرگان علم النفس میتوان به بوعلی سینا  ارسطو فارابی اشاره کرد 
روانشناسان زیادی این کالسکه را هل دادند اما اکنون اما بحث بر سر ویل هم وونت است روانشناسی  که پایه ی تجربی شدن روانشناسی را بنا ندهاد اولین ازمایشگاه روانشناسی.
همین ازمایشگاه بود که باعث شد اکنون بتوان  بخش روان شناختی دین را ازمایش کرد ازمایش جالبی  در زمینه ی نیایش درمانی:
 درباره تأثیرات ذهنی نیایش بندرت آزمایش رسمی صورت گرفته است . یکی از این آزمایش ها ، که ویلیام پارکر و الین منت جائز ( ۱۹۵۷ ) آن را گزارش کرده اند ، در ادبیات الهامی عامه پسند به عنوان سندیعلمی معرفی شده که قدرت نیایش را اثبات می کند . این ادعا ما را وامی دارد تا نگاه دقیق تری به آن بیفکنیم ، چهل و پنج داوطلب ، مبتلا به اختلالات عصیی و روان تنی به سه گروه مساوی تقسیم شدند ۱۵ عضو گروه آزمایشی هر هفته در‌ جلسه های گروهی دو ساعته در اصپچ کلینیک دانشگاه و دلندر کالیفرنیا و  تحت نیایش درمانی ، قرار گرفتنده با ۱۵ عضو گروه گواه اول ، هر هفته در نشست های مشاورهای انفرادی دیدار صورت می گرفته در این نشست ها هیچ ذکری از دین با نیایش به میان نمی آمد و ۱۵ عضو باقیمانده گروه گواه دوم ، « نیایش گران تصادفی را تشکیل می دادند که پذیرفتند به هر شیوعالی که عادت دارند نیایش کننده این نیایش هر شب پیش از خوابه و با هدف مشخصی فائق آمدن بر مشکلی انجام میشه که آزمایش گر برای هر فرد تعریف کرده بود در آغاز این بررسی همه آزمودنیها به کمک پنج ابزار سنجشی ارزشیابی شدند  : آزمون لکة جوهر رور شاخ ، آزمون سوندی ، آزمون دریافت مضمون ( TAT آزمون تکمیل جمله و آزمون تداعی لغت اندکی پیش از نه ماه بعد ، یک آزماینده بی طرف همان آزمون ها را دوباره اجرا و ارزیابی کرد و نیز مقدار بهبودی را که هر شرکت کننده نشان داده بود اندازه گیری نمود . نتیجه گزارش ها این بود که گروه نیایش درمانی هم در نشانه های بیماری و هم در نتایج آزمون ۷۲ درصد بهبود و گروه روان درمانی ۶۵ درصد بهبود نشان داده اند . اما گروه نمایش گران تصادفی هیچ بهبودی نداشته اند . به نوشته پارکر و سنت چائز ، قطعی به نظر می رسید که نیایش درمانی نه تنها مؤثرترین عامل معالجه بود بلکه نیاشی که از سر فهم صورت می گرفت می توانست مهم ترین ابزار در بازسازی شخصیت انسان باشد »  نقصان طرح : دعا ممکن است در واقع چنین قدرتی داشته باشد اما متأسفانه اشتباه در طرح این آزمایش قضیه را نازموده برجای مینهد نخستین و جدی ترین اشتباه به روش جای دادن شرکت کنندگان در سه گروه درمانی مربوط می شود : پژوهندگان به جای اینکه مانند بسیاری از آزمایش گران ، آزمودنی ها را به طور تصادفی گروه بندی  کنند از داوطلبان خود خواستند گروهی را که بیشتر مناسبشان بود این  انتخاب سبب شد که تفاوت های فردی شرکت کنندگان به شیوه ای مهارناشده عمل کند ، چنان که تفاوت های گروهی آنان چه بسا نشان دهنده تفاوت های درمانی نباشد ، بلکه گویای تفاوت در سنخ های شخصیتی ای باشد که جلب اپن با آن گروه شدنده در ثانی ، تغییرات در گروههای درمانی چنان که باید مهار نشده شد و این باعث میشد نتوان در باره ی عوامل مؤثر بر آنچه نهایتا حاصل شده بود به نتایج قطعی رسید اگر شرکت کنندگان در این پژوهش یا روش تصادفی به سه گروه درمانی تقسیم می شدند ، باز هم نتایج می شد به گونه ای تفسیر کرد که نیایش را متغییری نامربوط نشان دهدمثلا به آسانی می شد استدلال کرد که روان در مانی عامل اصلی بهبودی است که مشاهده می شود ، و روان درمانی گروهی اگر هم برشکل فردی مشاوره که در این پژوهش و بکار رفته امتیازی داشته باشه جزئی و اندک است، نیایشگران تصادفی که اصلا تحت درمان قرار نگرفتد طبعا هیچ بهبودی هم از خود نشان ندادند حتی اگر توضیحی موجزتر لازم باشده می توان گفت که عامل اصلی مؤثر فقط تماس انسانی همدلانه بوده است ، لیکن چنان که پیداست نتایج برضد تأثیرگذاری نمایش گواهی میدهند و برخلاف نتیجه گیری این مؤلفان ، مؤید آن نیست این بررسی ، عیب های دیگری هم دارد . مثلا نه که آیا آزماینده بی طرفی ، وقتی که اجرای آزمون ارزیابی می شد براستی از تعلق گروهی آزمودنی ها بی خبر بوده است . نکته ای که باید در نظر گرفته می شد تا سوگیری از مانده به حداقل برسد ، به علاوه ، آزمون های مورد استفاده بسیار محل نزاع اند و یقینا به قضاوت های قاطعی که این مولفان گزارش کرده اند نمی انجامند . بویژه با توجه به ذهنیتی که در ذات این آزمونهاست ، تقلیل مشاهدات و نمره های مختلف آزمون ها به بهبود درصدی باید شیوهای بسیار دلبخواهی تلقی شود پس عجیب نیست که مؤلفان هیج آزمونی را که از معناداری آماری برخوردار باشد گزارش نکرده اند  آرای نهایی درباره تأثیرگذاری نیایشازمایشی که مطالعه کردیم تاثیر دین در بهبودی انیان را به ما نشان داد اما نباید از این نکتهغافل شد که اعتقاد و تلقین به ان اعتقاد میتواند باعث بهبودی شود حتی اگر موضوع اعتقاد ما دین و نیایش نباشد تلقین در رواشناسی توضیحی دارد که به شرح ان میپردازیم :
تلقین فرایندی روان‌شناختی است که به وسیلهٔ آن، یک شخص افکار، احساسات یا رفتار شخص دیگری را هدایت می‌کند. نویسندگان قرن نوزدهم در زمینهٔ روان‌شناسی، همچون ویلیام جیمز، کلمات «وانمود کردن» (به انگلیسی:suggest) و «وانمود» (به انگلیسی: suggestion) در معنایی نزدیک به این‌ها در بیان‌های رایجشان استفاده می‌کردند.
وانمود (به انگلیسی: suggestion) به فرایندی گفته می‌شود که از طریق آن پاسخی غیرانتقادی بر اثرمحرکی برانگیخته شود. در روان‌شناسی اجتماعی این اصطلاح معمولاً این فرایند را به رابطه‌ای نسبت می‌دهد که در آن فرد یا گروه، از نمادها به‌عنوان محرک استفاده می‌کند تا پاسخ‌های غیرانتقادی را در افراد یا گروه‌هادیگر، یا در حالت وانمود به خود، در خود بیدار کنوانمود (تلقین) عبارت است از فرایند ارتباط که به پذیرش راسخ قضیهٔ مورد ارتباط در غیاب زمینه‌هایی که منطقاً برای پذیرش آن کافی باشند منجر می‌شود
به قلم اکرم شادان پور
 منابع مورد مطالعه: روانشناسی دین دیوید وولف،علم النفس از دیدگاه اندیشمندان اسلامی،ویکی پدیا

  • اکرم شادان پور
  • ۰
  • ۰

dinvverasat

وراثت یا محیط؟
سوالی تکراری و پر حاشیه در تاریخ روانشناسی .
یکی از سوالاتی که برای هر پدیده ی نو ظهور در علم و تاریخ روانشناسی مطرح شده است همین سوال است  مجادله طبیعت و تربیت حول محور این سوال شکل گرفته است که ایا توانایی های بشر ذاتی است یا از رهگذر تجربه کسب میشود 
دکارت فیلسوف قرت هفدهم معتقد بود مفاهیمی نظیر خدا هندسه کمال و بی نهایت  نفاهیمی ذاتی اند  اما جان لاک فیلسوف قرن هفدهم معتقد بود که ذهن بشر در بدو تولد یک لوح نا نوشته است و با تجربه از طریق حواس مفاهیم را بدست می اورد با مطالعه ی فصل سوم کتاب اسپیلکا به موضوع جالبی برخورد کردم این موضوع که حتی دین هم ممکن است منشا ژنتیکی داشته باشد همیشه باید تعامل ژن و محیط  را در نظر گرفت اما در مورد دین فکر میکردم تمامااز محیط اثر میپذیرد گاهی به اجبار و گاهی با تحقیق و بررسی اما مطالعه برروی دوقلوها درباره ی تاثیر ژن در دین موضوع دیگری را اشکار میکند

، «ژن خدا»، نامی عجیب و سوال برانگیز برای کتاب «دین هارمر» متخصص ژنتیک که تحصیل کردۀ هاروارد است. این کتاب ماحصل تحقیقات او درباره نقش ژنتیک بر عقاید مذهبی انسان است. کتابی جنجال آفرین که بعدها مورد توجه پنتاگن قرار گرفت و تا پروژه‌ای با نام (FunVax) را برای مقابله با آنچه که «بنیادگرایی» می‌نامیدند، کلید بزنند
ماجرای «ژن خدا»
اخیرا مطالبی در مورد نقش ژنتیک در گرایشات مذهبی مطرح شده است که در جوامع علمی بازخورد های متفاوتی داشته است. دکتر دین هامر در کتاب خود با نام The God Geneیا ژن خدا که در سال 2004 منتشر شد مدعی گردید که ایمان مذهبی منشا ژنتیکی دارد و دلایل متعددی را نیز در این باره مطرح نمود.
 دکتر هامر که متخصص ژنتیک مولکولی و استاد مرکز ملی سرطان امریکاست در کتاب خود مدعی است که در همه جوامع، پیروان مذهبی دیده می شوند و حتی ده ها سال حاکمیت کمونیسم در برخی کشور ها نتوانست مانع اجرای مراسم مذهبی و گرایش مردم به دین و ایمان در فرقه های مختلف گردد زیرا این یک نیاز درونی است که البته ژن خاصی مسئول آن نیست و مجموعه ای از ژنها این نیاز را در انسان ها ایجاد می کنند ولی با این تفاوت که در برخی این ژن ها فعال ترند پس مومن تر هستند و در برخی این ژن ها کمتر فعال شده اند بنابر این یا گرایشات مذهبی ضعیفی دارند و یا کلا بی مذهب و لا مذهب هستند.
ریشه این فرضیه از آنجا نشئت گرفته است که بسیاری از رفتارهای ما منشا ژنتیکی دارد و بسیاری از روحیات و خلقیات ما تحت تاثیر سیستم زیستی و ساختار بیولوژیک ماست. مذهب امری ساده نیست چنان که مومنین حتی حاضرند برای حفظ ایمان و ارزش های مذهبی خود جان خود و خانواده خود را فدا کنند پس امری بسیار مهم و حیاتی در زندگی انسان است
مذهب راه و روش زندگی است و انسانهایی که مومن مذهبی هستند تمام زندگی خود را وقت حفاظت از ارزش های دینی و تبلیغ آن می کنند و به هیچ قیمتی حاضر به از دست دادن آن نیستند. پس آیا این فرایند اعتقادی منشا درونی ندارد؟ او سپس نمونه های بسیاری را از زندگی و نقش وراثت در ایمان مذهبی را مثال می زند و در نهایت از ژنی سخن می گوید که نقش مهمی در ایمان مذهبی دارد.

این عامل با نام vesicular monoamine transporter 2در واقع پروتئینی است که توسط ژن SLC18A2 رمز شده است و پروتئین غشاء سلولی است و انتقال دهنده عصبی است از خانواده مونو آمیناز ها که انتقال دهنده های عصبی چون دوپامین، نورو اپی نفرین، سروتونین و هیستامین را از سیستوزول سلولی به وزیکول های عصبی منتقل می کند.
دکتر هامر تحقیقات خود را از سال 1998 زمانی که بر روی پروژه ای با موضوع اعتیاد به سیگار در موسسه ملی سرطان امریکا کار می کرد شروع نمود در بخشی از این مطالعه او بر روی بیش از 1000 نفر مرد و زن تستی 240 سئوالی در مورد شخصیت را انجام داد که به تست TCI معروف است که مخفف آزمایش خلق و خو و شخصیت است  در بخشی از این تست روانشناسی سئوالاتی در باره تعالی شخصیت وجود داشت که در آن سئوالاتی در زمینه تجربیات و احساسات شخصی عرفانی و ارتباط با یک منبع بالاتر و به نحوی احساس مذهبی و دینی را در خود داشت، پرسیده می شد. با کنار هم گذاشتن این داده ها می شد به نوعی به احساس معنویت یا مذهبی بودن در بین افراد مورد آزمایش پی برد.
دکتر هامر تصمیم گرفت از این اطلاعات گرد آوری شده برای تحقیق دیگری در مورد ارتباط بین معنویت و مذهب با ژنتیک در جنب آن پروژه انجام دهد. در ابتدا او نتایج مطالعات را برای دسته بندی افراد در گروه های مختلف مذهبی و غیر مذهبی انجام داد. سپس او به بررسی ارتباط ژن ها با ایمان مذهبی افراد پرداخت تا بررسی کند آیا هیچ ارتباطی بین این اعتقادات و ژن خاصی وجود دارد یا نه؟! انتخاب ژن بین 35000 ژن انسانی با 3 میلیارد نوکلئوتید باز هسته ای برای مطالعه کار دشواری بود. او مجبور بود دامنه ژن ها را کمتر کند بنابر این بر روی 9 ژن خاص که مشخص شده بود نقش اساسی را در تولید گیرنده های شیمیایی مغز و بخصوص مونو آمینازها داشتند، متمرکز شود. این مواد شامل سروتونین، نورو اپی نفرین و دوپامین ها که نقش مهمی در عملکرد مود و شخصیت و رفتار دارند می باشند. این مواد تحت تاثیر داروهای ضد افسردگی مثل پروزاک هستند. بررسی ژن های 9 گانه هدف در DNA این افراد موجب دستیابی به داده های اولیه شد. یک موتاسیون در ژنVMAT2 دیده می شد و یک رابطه مهم بین این ژن و آنچه در فرم پرسشنامه داوطلبین اخذ شده بود وجود داشت.
نکته مهم در این یافته این بود که جایگزینی یک موتاسیون سیتوزین و آدنین در این ژن در افراد مختلف دیده می شد. آنهایی که دارای سیتوزین در نقطه مشخصی از سکانس ژن مزبور بودند با امتیاز بالا در پرسشنامه از نظر گرایشات مذهبی و آنهایی که دارای نوکلئوتید آدنین در همان نقطه بجای سیتوزین بودند در درجه پایین تری از سطح مذهبی بودن را نشان می داد

ند. یک موتاسیون در یک نوکلئوتید در وسط این ژن آیا رابطه مستقیمی با مذهبی بودن و غیر مذهبی بودن این افراد داشت؟ دکتر هامر معتقد نبود که این رابطه مستقیم است ولی آنهایی که ژن مثبت را داشتند زمینه مساعدی برای گرایش به سوی معنویت داشته اند و به این نکته مهم تاکید کرد که به هیچ وجه نمی توان معنویت را با یک ژن مشخص مرتبط نمود
اعتقاد به خدا و امور معنوی رفتار های بسیار پیچیده ای است و به هیچ وجه نمی توان و نباید دنبال یک ژن منفرد برای آنها گشت. اینگونه رفتار ها در صورت داشتن منشا وراثتی قطعا باید انتظار داشت ده ها و صدها و هزاران ژن با رفتارهای مختلف در آن درگیر باشند، زیرا به گفته دانشمندان اگر فردی ادعا نمود ژنی مسئول یک فرایند یا پدیده را پیدا کرده است باید دلایل بسیار مستند و مستقیمی از این ارتباط را ارائه دهد
بنابر این یافته دکتر هامر و ادعای او در کتاب خود به اندازه کافی اقناع کننده نیست و بسیار دشوار است که بتوان رابطه مستقیمی بین این ژن و ایمان مذهبی افراد مشاهده نمود. نکته دیگر اینکه محققین دیگری که تلاش کرده اند این یافته را بررسی نمایند به جواب قانع کننده ای که ارتباط این دو را ثابت نماید دست نیافته اند
بطور کلی عرصه ژنتیک رفتار و کشف جنبه های ژنتیکی و ژن های خاص برای ویژگی های فردی، اخلاقی، احساسی، عاطفی، اخلاقی، روحی و روانی انسان کاری است بسیار دشوار و اگر غیر ممکن نباشد قطعا نیازمند بررسی عوامل ژنتیکی و عوامل محیطی تاثیر گذار بر شخصیت انسان است.
بطور کلی می توان گفت ژن ها بستر اولیه فعالیت انسان هستند ولی عوامل محیطی شامل تربیت خانوادگی، تغذیه ، محیط زندگی، دوستان ، معلمین و ده ها عامل دیگر در تکوین شخصیت یک انسان نقش دارند و انسان ترکیبی از این دو است و ثانیا وجود روح انسانی که عامل گرایش او به خداوند و فطرت ذاتی است در انتخاب راه زندگی نقش اساسی ایفا می کند.
پروژه  Fun vax

اخیراً اطلاعات بسیار محدودی از یک طرح کلان «پنتاگون» در قالب پروژه‌ای برای اثرگذاری بر سطح اعتقادات مذهبی قربانیان افشا شده است که بررسی مستندات این پروژه، حساسیت و اهمیت بسیار بالای آن را به تصمیم‌گیران و مسئولان امر در حوزه بیوتروریسم کشور گوشزد می‌کند.
«فان وکس» یا Fun vax مخفف یک عبارت انگلیسی به‌معنای «ویروسِ علیه بنیادگرایی مذهبی» نام پروژه پنتاگون است که انتشار فیلم کوتاهی درباره این پروژه، برخی اهداف، جامعه هدف، نحوه تأثیر‌گذاری و عملکرد آن بر قربانیان و ... را برملا کرده است؛ در این پروژه با وارد کردن ویروسی آزمایشگاهی به بدن قربانی، عملکرد بخش خاصی از مغز قربانی دچار اخلال می شود با این توضیح که بانیان این پروژه خطرناک مدعی هستند که تظاهر و بروز ژن خاصی به‌نام "VMAT2" در بنیادگران مذهبی و تندرو‌های مذهبی بسیار زیاد است (از نظر طراحان این پروژه، تقریباً عموم مسلمانان، افراد بنیادگرای مذهبی و تندرو هستند).
بر اساس مستندات اعلامی پروژه فان وکس، ویروس خاص ساخته شده پس از ورود به بدن قربانی که در واقع می‌تواند هر یک از مسلمانان در کشورهای مختلف باشند، روی ژن "VMAT2" این افراد تأثیراتی می‌گذارد و سبب می‌شود یک فرد افراطی (با تعریف خاص بانیان این پروژه) به یک فرد عادی (غیرمذهبی) تبدیل شود و یا به‌عبارت ساده‌تر، سطح اعتقادات این افراد دستخوش تغییرات ملموس شده و ریشه برخی باورهای دینی در فرد قربانی، خشکانده شود.
اما زمانی حساسیت این پروژه بیشتر برای جامعه هدف یعنی مسلمانان مشخص می‌شود که در این سند به‌صورت صریح اعلام می‌شود که «این ویروس سبب می‌شود یک فرد افراطی(؟!) به یک فرد عادی تبدیل شود؛ به‌نظر ما این کار می‌تواند تأثیر چشمگیری در منطقه خاورمیانه بگذارد؛ در برنامه فعلی و آزمایشی که تا‌کنون انجام داده‌ایم از ویروسهای دستگاه‌ تنفسی از قبیل "ویروس ذات‌الریه یا واینا" استفاده کرده‌ایم؛ معتقدیم با این شیوه می‌توانیم شمار زیادی از جمعیت این منطقه را در معرض این ویروس قرار داد، اکثر مردم این منطقه در معرض هر دو ویروس قرار گرفته‌اند و کاملاً مطمئن هستیم که این شیوه، شیوه‌ای بسیار موفقیت‌آمیز خواهد بود». 

قلم:اکرم شادان پور 

با مطالعه کتای هیلگارد،اسپیلکا و خبرگزاری دانشجو

  • اکرم شادان پور
  • ۰
  • ۰

khabar

1.نیویورک (سلامت رویترز) - برای افرادی که در معرض خطر افسردگی به دلیل سابقه خانوادگی هستند ، معنویت ممکن است از مغز محافظت کند ، به گفته یک مطالعه جدید.

 قسمتهایی از لایه بیرونی مغز ، قشر ، در شرکت کنندگان در مطالعه پرخطر که می گفتند دین یا معنویت برای آنها "مهم" است ، در مقابل کسانی که کمتر به دین اهمیت می دهند ، ضخیم تر است.

 میرنا ویسمن به سلامت رویترز گفت: "اعتقادات و خلق و خوی ما در مغز ما منعکس می شود و با روش های جدید تصویربرداری می توانیم این را ببینیم."  مغز عضوی فوق العاده است.  نه تنها خلق و خوی ما را کنترل می کند بلکه کنترل می شود. "

 ویسمن ، که روی این مطالعه جدید کار کرده است ، استاد روانپزشکی و اپیدمیولوژی در دانشگاه کلمبیا و رئیس بخش اپیدمیولوژی بالینی-ژنتیکی در انستیتوی روانپزشکی ایالت نیویورک است.

 ویسمن و همکارانش در JAMA Psychiatry خاطرنشان کردند ، در حالی که مطالعه جدید ارتباط بین ضخامت مغز و دینداری یا معنویت را نشان می دهد ، اما نمی توان گفت که ضخیم تر شدن مناطق مغز باعث مذهبی یا معنوی بودن افراد می شود.

 با این حال ممکن است اشاره کند که دینداری می تواند مقاومت مغز را در برابر افسردگی به روشی کاملاً فیزیکی افزایش دهد.

 پیش از این محققان دریافته بودند افرادی که می گویند مذهبی یا معنوی هستند در معرض خطر کمتری از افسردگی هستند.  آنها همچنین دریافتند که افرادی که در معرض خطر بیشتری برای افسردگی قرار دارند ، در مقایسه با افرادی که خطر افسردگی کمتری دارند ، دارای قشر نازک هستند.

 قشر مغز خارجی ترین لایه مغز است که از ماده خاکستری ساخته شده و چین های مشخصی از اندام را تشکیل می دهد.  مناطق خاصی از قشر قطب مهم فعالیت عصبی برای فرآیندهایی مانند درک حسی ، زبان و احساسات هستند.

 برای مطالعه جدید ، محققان دو بار از 103 بزرگسال 18 تا 54 ساله سوال کردند که دین یا معنویت چقدر برای آنها مهم است و چند بار در یک دوره 5 ساله در مراسم مذهبی شرکت می کنند.

 علاوه بر سوال درمورد معنویت ، از مغز شرکت کنندگان یک بار تصویربرداری شد تا ببیند ضخامت قشر آنها چقدر است.

 همه شرکت کنندگان فرزندان یا نوه های افرادی بودند که در یک مطالعه قبلی در مورد افسردگی شرکت کرده بودند.  برخی از آنها سابقه خانوادگی افسردگی داشتند ، بنابراین در معرض خطر ابتلا به این اختلال قرار داشتند.  دیگران بدون سابقه به عنوان یک گروه مقایسه خدمت می کردند.

 به طور کلی ، محققان دریافتند که اهمیت دین یا معنویت برای یک فرد - اما نه حضور در کلیسا - به داشتن قشر ضخیم تری بستگی دارد.  این پیوند در بین افراد در معرض خطر افسردگی قوی ترین ارتباط بود.

 ویسمن گفت: "آنچه ما در حال حاضر انجام می دهیم بررسی ثبات آن است."

 تیم وی در حال گرفتن تصاویر بیشتری از مغز شرکت کنندگان است تا ببیند آیا اندازه قشر با دینداری یا معنویت آنها تغییر می کند.

 وی گفت: "این روشی برای تکرار و اعتبار سنجی یافته ها است."  "این کار اکنون در حال انجام است."

 دکتر دن بلیزر ، استاد روانپزشکی جی.پی. گیبونز در مرکز پزشکی دانشگاه دوک در دورهام ، کارولینای شمالی ، گفت: این تحقیق بسیار جالب است اما هنوز اکتشافی است.

 بلیزر ، که در مطالعه جدید شرکت نکرده بود ، گفت: "من فکر می کنم این به ما می گوید که این یک منطقه برای بررسی است."  "این یک منطقه مورد علاقه است اما ما باید مراقب باشیم."

 به عنوان مثال ، او گفت که می تواند مناطق دیگری از مغز وجود داشته باشد که با دین و معنویت مرتبط باشد.  همچنین ، معنویت ممکن است نشانگر چیز دیگری باشد ، مانند وضعیت اقتصادی - اجتماعی.

 بلیزر افزود که این یک زمان هیجان انگیز است ، زیرا محققان به طور فعال در حال بررسی ارتباط بین مغز ، دین و خطر افسردگی هستند.

 وی گفت: "ما شاهد حرکت این حوزه از زمانی هستیم که عملاً هیچ مطالعه ای انجام نشده است."

 ویسمن گفت ذهن و بدن از نزدیک با هم ارتباط دارند.

 وی افزود: "معنی این از نظر درمانی دشوار است."

 منبع: bit.ly/1jYo6ro روانپزشکی JAMA ، آنلاین 25 دسامبر 2013.
منبع:حبر گزاری رویتر
ترجمه:اکرم شادان پور

2.مداخلات روانشناختی و معنویت درمانی

یک متخصص روان‌شناسی و طب روان تنی با تاکید بر اهمیت توجه به ابعاد روانشناختی بیماران مبتلا به سرطان و تأثیر مداخلات روان شناختی در بهبود و پاسخ‌دهی بهتر به درمان بیماران، راه‌اندازی مراکز روانشناختی در کنار تمامی بخش‌های بیمارستانی فعال در حیطه سرطان را ضروری دانست.

دکتر فرح لطفی کاشانی در گفت‌وگو با ایسنا، با بیان اینکه احساس ترس، گناه، اضطراب و افسردگی برخی از مواردی است که بیمار مبتلا به سرطان تجربه می‌کند، گفت: در گذشته به علت عدم پیشرفت پزشکی، از سرطان به عنوان یک بیماری کشنده یاد شده و معمولاً سرطان را مترادف با مرگ تفسیر می‌کردند، متأسفانه امروز نیز با وجود پیشرفت‌های صورت گرفته در زمینه درمان این بیماری، هنوز دید عموم نسبت به آن تغییر نکرده و همین برداشت‌ها دغدغه بیمار را دو چندان کرده است.

درمان‌ها در فرد مبتلا به سرطان روابط اجتماعی را محدود یا وابسته می‌کند

وی با بیان اینکه درمان‌ها در فرد مبتلا به سرطان روابط اجتماعی را محدود یا وابسته می‌کند، گفت: متأسفانه در مبتلایان به سرطان، هم خود بیماری و هم درمان آن از جمله شیمی درمانی، جراحی و یا گاهاً قطع یک عضو یا رادیوتراپی، جدا از محدودیت‌های جسمانی و اجتماعی از لحاظ روان شناختی هم برای فرد دغدغه‌هایی به دنبال دارد.

اهمیت مداخلات روان شناختی در مبتلایان به سرطان

لطفی کاشانی با اشاره به اهمیت مداخلات روان شناختی در مبتلایان به سرطان، گفت: در تمامی کشورهای پیشرفته مداخلات روان شناختی به عنوان یک ضرورت برای بیمار مبتلا به سرطان در نظر گرفته می‌شود و این امر از همان لحظه اعلام خبر ابتلاء به سرطان تا بهبودی و اتمام درمان ادامه دارد.

تقویت سیستم ایمنی بیمار با مداخلات روانشناختی و معنویت درمانی

این عضو هیأت علمی دانشگاه با اشاره به پژوهش‌های صورت گرفته درباره تأثیر مداخلات روانشناختی سرطان، ادامه داد: بر اساس نتایج یکی از طرح‌های پژوهشی مرکز تحقیقات سرطان دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، مداخلات روان شناختی و معنویت درمانی می‌تواند سیستم ایمنی بیمار مبتلا به سرطان و پاسخ دهی فرد به درمان را بهبود ببخشد.

وی با بیان اینکه فرایند درمان سرطان، زندگی جنسی بیمار را نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد، گفت: بیماران زیادی به دنبال همین مساله در روابط زناشویی دچار مشکل می‌شوند، در حالی که با مداخلات روان شناختی می‌توان این مشکل را مرتفع کرد.

این استاد دانشگاه با اشاره به تحت تأثیر قرار گرفتن رابطه زناشویی افراد در بیماری سرطان، اظهار کرد: زندگی جنسی یکی از جنبه‌های مهم رابطه زناشویی است که در بیمار مبتلا به سرطان تحت تأثیر قرار می‌گیرد و بسیاری از بیماران خواهان توجه بیشتر پزشکان به این جنبه بیماری و ارائه راهکارهای مناسب برای بهبود شرایط هستند که متأسفانه به این مساله آن گونه که باید توجه نمی‌شود.

لطفی کاشانی ادامه داد: در خدمات روانشناختی سرطان به این مساله توجه زیادی شده؛ چراکه پژوهش‌ها نشان داده که صمیمت های جسمی و جنسی بیمار با همسر، یک عامل مهم برای گذر از این فرآیند سخت بوده و بنابراین در مشاوره‌های تخصصی اطلاعات و راهکارهای مؤثری به بیمار و همسر فرد ارائه می‌شود.

ضرورت ایجاد رشته روان شناسی تخصصی سرطان در مقاطع ارشد و دکتری

لطفی کاشانی با اشاره به ضرورت وجود روان شناس سرطان در کشور، گفت: با توجه به تعامل جسم و روان، احساسات و هیجانات ناخوشایندی که بیمار مبتلا به دنبال ابتلاء به بیماری سرطان تجربه می‌کند، به تضعیف سیستم ایمنی بدن او منجر می‌شود، بنابراین برای جلوگیری از عوارض این بیماری بر جسم و روان، بیمار باید حتماً با یک روان شناس سرطان در ارتباط و تعامل باشد.

وی با اشاره به تأسیس رشته روانشناسی سرطان در مقطع PHD در مرکز تحقیقات سرطان دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، اظهار امیدواری کرد تا این رشته در مقطع کارشناسی ارشد و دکتری در سطح کشور گسترش یابد.

اجرای طرح معنویت درمانی در مرکز تحقیقات سرطان دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی

این عضو هیأت علمی با اشاره به اجرای طرح معنویت درمانی برای بیماران مبتلا در مرکز تحقیقات سرطان دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، عنوان کرد: در معنویت درمانی از باور فرد نسبت به نیروی برتر یعنی پروردگار استفاده شده و با تکیه بر مفاهیم ارزشمندی همچون صبر، توکل و امید تلاش شده تا روند بهبود بیماری تسهیل شود. نتایج پژوهش‌های انجام گرفته در این مرکز نشان داده که استفاده از مداخلات معنوی در افرادی که خواهان این نوع مداخلات هستند، بر روی سیستم ایمنی بیمار تأثیرگذار بوده و می‌تواند از لحاظ روانشناختی و جسمی کمک کننده باشد.

معنویت درمانی با تکیه بر مفهوم توکل، حکمت و شکرگزاری

لطفی در ادامه با اشاره به اجرای دوره معنویت درمانی با تکیه بر مفهوم حکمت، تصریح کرد: زمانیکه بیمار باور داشته باشد که پشت هر اتفاق حکمتی نهفته اس

ت، سعی می‌کند به جای منفی‌نگری در جستجوی جنبه‌های مثبت این بیماری باشد که همین مساله بسیار کمک کننده است. به عنوان نمونه بسیاری از بیماران در پاسخ به این سوال که بیماری سرطان در کنار تمام سختی‌ها چه تغییراتی در زندگی شما ایجاد کرده، مطرح می‌کنند که قدر زندگی، همسر و خانواده را بیشتر دانسته و به مفهوم و ارزش زندگی پی برده‌اند.

این استاد دانشگاه با بیان اینکه در معنویت درمانی از شکرگزاری نیز استفاده می‌شود، افزود: در این روش فرد نسبت به آنچه که امروز دارد شکرگزار بوده و این مساله به ایجاد هیجان مثبت و در نهایت به تقویت سیستم ایمنی فرد از لحاظ جسمی و روانی کمک می‌کند.

وی با اشاره به کاهش ترس از مرگ بیمار در معنویت درمانی، اظهار کرد: در این شیوه درمان روانشناختی بر روی مفهوم مرگ و پایان ناپذیر بودن زندگی کار شده که همین امر منجر به کاهش ترس از مرگ افراد شده و مواجه شدن با حقایق را تسهیل می‌کند.

برخورداری از حمایت‌های اجتماعی عاملی مهم در کنار آمدن با پیامدهای سرطان

لطفی کاشانی با اشاره به سایر ابعاد معنویت درمانی، به مساله عفو و بخشش اشاره کرد و گفت: تأثیر منفی خشم بر روی سیستم ایمنی و جسم فرد ثابت شده است، بنابراین می‌توان با ترغیب فرد به بخشش، احساس خشم وی را نسبت به خود و دیگران کم کرده و از این طریق سرزنش فرد نسبت به خود و دیگران را کاهش داد. این امر موجب می‌شود فرد به خوبی با دیگران ارتباط برقرار کرده و از حمایت‌های اجتماعی برخوردار شود. برخورداری از حمایت‌های اجتماعی عامل مهمی در کنار آمدن با پیامدهای بیماری سرطان است.

این عضو هیئت علمی دانشگاه با تاکید بر اهمیت حمایت‌های اجتماعی در سلامت روان افراد، تصریح کرد: نتایج پژوهش‌های مختلف در ایران و سایر کشورها نشان داده که حمایت‌های اجتماعی یک عامل بسیار مهم در سلامت جسمانی و روانی افراد بوده و بیماران برخوردار از این حمایت از سلامت جسم و روان بالاتری برخوردارند.

اثر مثبت معنویت درمانی در بعد جسمانی

وی با اشاره به اثر مثبت معنویت درمانی در بعد جسمانی، اظهار کرد: از لحاظ علمی تأثیر معنویت درمانی بر روی سطح کورتیزول دوپامین، سروتونین و سایتوکین‌ها بررسی شده و نتایج آن نشان داده که بیماران دریافت کننده مداخلات روانشناختی از لحاظ سلامت روان، سلامت جسم و همچنین پاسخ دهی به درمان نسبت به سایرین از تفاوت معناداری برخوردارند.

اعمال مداخلات روانشناختی برای خانواده بیمار

لطفی در ادامه این گفت‌وگو با بیان اینکه پیامدهای روانشناختی بیماری سرطان خانواده بیمار را نیز درگیر می‌کند، اظهار کرد: خانواده بیمار به خصوص مراقبین اصلی فرد نیز از لحاظ روان شناختی، اقتصادی و اجتماعی به شدت تحت تأثیر این بیماری قرار می‌گیرند، در این میان روانشناسان سرطان با اعمال مداخلاتی به شکل آگاهی افزایی و روان درمانی می‌توانند در کاهش استرس افراد مؤثر باشند.

وی ادامه داد: به عنوان نمونه در حیطه آگاهی افزایی، به خانواده و بخصوص مراقبین بیمار آگاهی داده می‌شود که سرطان قابل کنترل و و قابل درمان است و نیز در رابطه با نحوه رفتار و برخورد با بیمار آموزش‌هایی ارائه می‌شود.

خانواده‌ها نیاز بیمار را شناخته و مطابق با خواسته و نیاز او حرکت کنند

وی افزود: برخی بیماران از توجه افراطی خانواده و برخی از توجه ناکافی خانواده با هدف جدی نگرفتن بیماری جهت کاهش استرس فرد گلایه دارند که هر دو شیوه آسیب‌زاست. بنابراین به خانواده‌ها توصیه می‌شود که نیاز بیمار را در کسب توجه شناخته و مطابق با خواسته و نیاز او حرکت کنند.

این متخصص طب روان تنی در ادامه با اشاره به سایر خدمات برای ارتقای سطح بهداشت روان و جسم مراقبین، اظهار کرد: گاهی مراقبین به علت احساس گناه و دلسوزی خود را فراموش می‌کنند؛ به گونه‌ای که پنج شاخص سبک زندگی سالم شامل خواب کافی، تغذیه مناسب، روابط اجتماعی، اوقات فراغت و ورزش در زندگی آنها کنار گذاشته شده و با کمرنگ شدن این پنج فاکتور از زندگی، بهداشت روان و جسم فرد آسیب می‌بیند. توصیه ما به مراقبین این است که با حفظ این فاکتورها هم به سلامت خود کمک کنند و هم بتوانند مراقبت باکیفیتی ارائه کنند، در غیراین صورت احساس فرسودگی و افسردگی کرده و همراه بیمار در یک چرخه معیوب افتاده و نیازمند کمک‌های تخصصی خواهند بود.

مراکز ارائه کننده خدمات روانشناختی سرطان

وی با اشاره به ارائه خدمات روانشناختی سرطان در مرکز تحقیقات سرطان دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی و همچنین کلینیک تخصصی روانشناسی یاریگر، ضمن تاکید بر ضرورت گسترش این گونه مراکز در سطح کشور، اظهار کرد: زمانیکه از جسم و بیماری‌های جسمی صحبت می‌کنیم، به هیچ عنوان نمی‌توان تأثیر روان را نادیده گرفت، چراکه بین جسم و روان ارتباط تنگاتنگی وجود دارد.

ضرورت راه‌اندازی مراکز روانشناختی در کنار بخش‌های درمانی فعال در حیطه سرطان

لطفی با تاکید بر اینکه روانشناسان فعال در ح

وزه سرطان باید به طور خاص با بیماری سرطان آشنایی داشته و در این زمینه آموزش تخصصی دیده باشند، اظهار کرد: گاهی اوقات خیریه‌ها یا بیمارستان‌ها در این زمینه خدمات روان شناسی ارائه می‌کنند ولی باید تنها از متخصصین روان شناسی سرطان استفاده کنند؛ چراکه این افراد در این زمینه تخصص داشته، آموزش دیده و با ماهیت این بیماری آشنا هستند. به عنوان نمونه افسردگی یک فرد مبتلا به سرطان دارای فاکتورهایی متفاوت با انواع دیگر افسردگی بالینی است.

لطفی کاشانی در خاتمه تاکید کرد: با توجه به تأثیر مثبت مداخلات روانشناختی در تسریع روند بهبود افراد، مراکز روانشناختی باید در کنار تمامی بخش‌های بیمارستانی فعال در حیطه سرطان ایجاد شود که این مساله بارها از سوی متخصصین امر پیشنهاد شده و امیدوارم از سوی مسئولین امر مورد توجه قرار گیرد.

منبع:خبرگزاری

 3.رئیس بیمارستان شهید بهشتی استان زنجان گفت: با توجه به معنویت و مطالعات تجربی، ارتباط معنی‌داری بین معنویت و سلامت وجود دارد که این سلامت می‌تواند جنبه‌های جسمانی فرد را در نظر گرفته و یا شامل ابعاد روحی و روانی فرد باشد.

رامین ملکی در گفت‌وگو با ایسنا، در رابطه با ویروس‌کرونا و با بیان اینکه در حال حاضر در مرحله مدیریت بیماری کرونا هستیم، نه در مرحله کنترل، اظهار کرد: مردم استان تاکنون همراهی خوبی در خصوص رعایت نکات بهداشتی و قوانین ستاد مقابله با کرونا از جمله قرنطینه، استفاده از وسایل حفاظت فردی و فاصله اجتماعی داشته‌اند، انتظار می‌رود با همان شدت یا بیشتر، مسائل مرتبط با قوانین ستاد مقابله با کرونا را رعایت کنند.

وی با تاکید بر مدیریت استرس در بحران کنونی، افزود: مدیریت استرس را از دو دیدگاه می‌توان بررسی کرد، یکی از دیدگاه معنوی و دیگر از دیدگاه تکنیک‌های روانشناختی که این دیدگاه‌ها می‌توانند به مردم در مدیریت کنترل استرس و آشفتگی‌های درونی کمک کنند.

این مسئول با اشاره به اینکه با توجه به معنویت و مطالعات تجربی، ارتباط معنی‌داری بین معنویت و سلامت وجود دارد که این سلامت می‌تواند جنبه‌های جسمانی فرد را در نظر گرفته و یا شامل ابعاد روحی و روانی فرد باشد، تصریح کرد: مطالعات ملی و کشوری نیز تعاملی را بین حالات عاطفی و روحی و روانی فرد با پروسه تشخیص و درمان فرد نشان می‌دهد، زمانی که از این تعامل غفلت کنیم، پروسه تشخیص و درمان به صورت کامل و صد درصد اتفاق نمی‌افتد.

متخصص روان‌پزشکی با اشاره به اینکه صاحب‌نظران روانشناسی و نظریه‌پردازان روانشناختی به ارتباط بین معنویت و سلامت اعتقاد دارند، ادامه داد: بزرگان روان‌شناختی معتقدند که رفتار مذهبی و معنوی فرد یکی از ضرورت‌های وجودی هر فرد بوده و یا براساس طبقه‌بندی‌های صورت گرفته، نیازمندی‌های افراد در شش مرحله طبقه‌بندی می‌شود که یکی از این نیازمندی‌ها، نیاز به تعالی و معنویت است که معنویت سبب تقویت ارتباط فرد را با فرامادی و درگاه احدیت می‌شود تا بتوانند به شناخت بهتری از خود و جهان هستی برسند.

ملکی با تاکید بر اینکه ما مسلمانان نیز با اعتقاد و استناد به آیه شریفه ۲۸ سوره رعد «الا به ذکر الله تطمئن القلوب» نیز به جایگاه معنویت و کمک درگاه احدیت و خداوند متعال در بهبود شرایط روحی و جسمی اعتقاد داریم، خاطرنشان کرد: به خصوص در مورد بلایا، مشکلات و سختی‌ها از این بعد معنوی کمک می‌گیریم که می‌تواند کمک‌حال شرایط روحی و جسمی باشد.

منبع:خبرگزاری ایرنا

اکرم شادان پور

  • اکرم شادان پور
  • ۰
  • ۰

maktab

۴ مکتب در روان شناسی دین :

۴سنت در روانشناسی دین:
در نظریه پردازی روانشناسی دین دو جریان اصلی وجود دارد:
الف)جریان توصیفی     ب)جریان تبیینی
جریان توصیفی را می توان در نوشته هایی پیدا کنیم که شامل متون مقدس سنت های بزرگ دینی است. اما جریان تبیینی حاصل این تفکر است که دین چیزی جز آن است که می نماید. اولی موضوع دین را با همدلی و از درون تقسیم میکند و دومی نقادانه و از بیرون. 
۴سنت در روان شناسی دین وجود دارد که شامل ۱. آلمانی ۲.فرانسوی ۳.انگلیسی_آمریکایی  ۴. مکتب روسیه است.
مکتب روسیه(شوروی):
شوروی کشوری کمونیستی بوده است و در این کشور به واسطه همین سیاست،دین در حد خرافه بود و تفکر الحادی در حال گسترش بود. اگر بخواهیم افراد تاثیر گذار در مکتب روسیه را نام ببریم میتوانیم به ایوان پاولوف و گورجیف اشاره کنیم. البته از دیدگاه طبقاتی مارکس نیز نمی توان چشم پوشید.
این دیدگاه دین را دروغ میداند زیرا ادعاهای آن با تلقی ماتریالیستی در تضاد است و چون دین به عنوان یک نیروی اجتماعی حافظ منافع  طبقه حاکم است،در جامعه بی طبقه از بین خواهد رفت. 
تفکر ماتریالیسم(ماده گرایی،ماده باوری): به دیدگاهی گفته می شود که میگویند هر آنچه در هستی وجود دارد ماده یا انرژی است و همه چیز ها از ماده تشکیل شده اند و همه پدیده ها از جمله آگاهی نتیجه بر هم کنش های مادی است.
به تعبیر ایگلتون ،گرچه بسیاری از ماتریالیست های تاریخی (نظیر مارکس و پیروانش)هیچ گونه باور دینی ندارند اما لزوما ملحد نیستند و عموما از تشخیص این نکته غافل اند که ارتباطی منطقی بین ماتریالیست بودن و الحاد(کفر،خداناباوری) وجود دارد.
ایوان پائولف یک ملحد سازش نا پذیر است.کریپس از پیروان پائولف در مورد اینکه آیا وی مذهبی است یا خیر پرسید که پاولوف جواب داد:(خوب گوش کن، در مورد ادعای دین داری من،اعتقاد من به خدا ،حضور در کلیسای من هیچ حقیقتی در آن وجود ندارد. این یک خیال محض است. من یک حوزوی بودم و مانند اکثر حوزویان در سال های مدرسه خود یک کافر و ملحد شدم.)َ. اگرچه پاولوف که پسر یک کشیش ارتدکس روس بود در پاسخ به پرسشنامه سی.ال. دروبریج به راستی وجود قلمرو روحی و نیز بقای نفس را پس از مرگ انکار کرد،همو به زبان انگلیسی نوشت :پاسخ های من اصلا به این معنا نیست که نظرم درباره دین منفی است بلکه برعکس بی اعتقادی خود را نه موجب امتیازم بر مومنان بلکه در قیاس با آنان نقصانی برای خود میبینم ... عمیقا معتقدم که احساس و تمایل دینی دست کم برای اکثر انسان ها ضرورتی حیاتی است.
فروپاشی اتحاد شوروی در ۱۹۹۱ و به همراه آن الغای موسسه الحاد گرایی علمی متعلق به کمیته مرکزی حزب کمونیست روان شناسان دین را در روسیه آزاد نهاده است تا به دیدگاه باز پاولوف بگروند.
گورجیف:
از گورجیف مطالب زیادی در دسترس نیست زیرا حتی آن هایی که سال های زیاد و با او زندگی کردند هم نتوانستند به راحتی راجع به او صحبت کنند زیرا زندگی او همیشه معما گونه بود. گورجیف در جایی گفته بود که مکاتب معنوی بسیاری را به منظور رسیدن به تکامل انسانی خود تجربه کرده و هیچ کدام را کامل نیافته است. به گفنه او صومعه ها،معابد و جوامع روحانی زیادی را تجربه کرده و از هر کدام چیز ها آموخته است.
منابع: کتاب ماتریالیسم نوشته ایگلتون، روان شناسی دین دیوید وولف،ویکی پدیا، پرتال انسانی سرا

مکتب آلمان 
روانشناسی دین از دیدگاه فروید نتیجه استعمال نظریه روانکاوی در مورد پدیده های مذهبی بیش از هر چیز به نظریه اساسی مفصل درباره دین بستگی دارد اگر از همان آغاز فرض کنیم که دین هیچ ارزش عینی ندارد و به هیچ وجه به ‌حقیقتی متعالی اشاره نمیکند
احتمالاً نتیجه میگیرییم
که تجربه اندیشه ها و آیین های مذهبی فقط حاصل نیازها و خواسته های آدمی است اما اگر در پس دیوار پدیده حقیقتی بزرگتر از مخترعات دماغ و آدمی بیابیم ممکن است روانکاوی را ابزاری ببینیم که از طریق آن می توان انواع بیشمار واکنش هایی را که در برابر امر متعالیه صورت می‌گیرد بنابراین روانکاوی وسیله ای برای تهذیب و تعمق ایمان مذهبی باشد

فروید 
. یهودی بی خدا معروف است که فروید نگرش خوبی به دین ندارد . دو تن از پیروان او جیمز پوننام و اسکار پنتر ، کوشیدند تا در شجاعت استوار و التزام راسخ فروید به حقیقت نشانه هایی از یک مرد مذهبی وحتی مسیحی بیاینده فروید خود سرسختانه برآن بود که وی یک " یهودی دبر باور " و منکر خداست ، و عمیتا غیرمذهبی ، است ( هیل ، ۱۹۷۱ ، صمی ۱۰۵ ، ۱۱۹۵ جونز ، ۱۹۵۷ ، ص ۱۳۰ سنگ و فروید ، ۱۹۴۳ ، ص ۶۲ ) لیکن فروید یک بی اعتقاد عادی نبود که صرفا به ادعاهای دین بی اعتنا باشد بلکه دین ظاهرا در او تنفری شدید را ، دست کم نسبت به کاتولیک رومی برانگیخته که در فراییبرگ و وین مذهب مسلط بود وقتی رنه لافورگ  ( ۱۹۵۴ می ۲۴۲ در ۱۹۳۷ از فروید خواست از چنگ نازی ها   بگریزند می گویند فروید پاسخ داده است که دشمن حقیقی او نازی ها نیستند بلکه دین و کلیسای کاتولیک رومی ، البته برخی گمان می کنند که تجربه آغازین فروید با دایة کاتولیکش در دشمنی او با آداب و عقاید مسیحی مؤثر بود . این نیز طبیعی بود که فروید ضدیت با یهود را به مذهبی ربط دهد که اکثریت مطلق مردم وین پیروان بودند هرچند برخی از مقامات کلیسا اظهارات تند ضدیهودی را منع کرده بودند ( راینی ، ۱۹۷۵ ، می ۸. په هر صورت  حس تحقیر او نسبت به طبیعت انسان بیش از هر چیز متوجه گونه مسیحی آریایی ، بود ( منگ و فروید ، ۱۹۴۳ ، ص ۱۴۰ ) نباید در مساله میزاری فروید از دین اغراق کنیم آنچه وی به عنوان « نگرش کاملأ منفی خود به دین ، به هر شکل و هر قدر هم رقیق باشد و توصیف میکرد امنگ و فروید ، ص ۱۹۰ ) متوجه اعمال مذهبی یهود بود جونز ( ۱۹۵۲ ، ص ۴۰ ) می گوید فروید که از هر مراسمی  ، بویژه مراسم مذهبی ، بیزار بوده ، عروسی دوست یھودی خود را با وحشت وحیرت نظاره کرده بود دو سال بعد ، که خود می خواست ازدواج کند دراین فکر افتاد که اقرارنامه دولتی خود را به ایین پروتستان بدل کند تا از تشریفات پیچیده یهودی که قوانین اتریش در مورد یهودیان الزام  می کرد بپرهیزد ( جونزه می ۱۶۷ ) . سرانجام ، ادعیة عبری مربوط به خود را که می بایست در مراسم  ازدواج بر زبان آورد آموخت که به خاطر او تا حد امکان ساده شده بود . پس از ازدواج هم ، فروید بی باکانه برآن شد تا همسرش را از ملت یهودی که در آن پرورش یافته بود دور کند . فرزندان ایشان به نحوی بزرگ شدند که از هر آموزشی گروید ، ۱۹۵۷ ، ص ۱۲ ) و در باب آداب یهودی بری بودند  ، خدا پدری متعالی فروید به این بسنده نکرد که ریشه دین را از خانواده خود برکند تحلیل آن را نیز در چارچوب نظریة کلی خود بر عهده گرفت . بر است یکی از نخستین اظهاراتش در این باره دین در نهایت به چیزی نیست جز روانشناسی که به جهان بیرون فرافکنی شده است از این طریق به جرائت میتوان اسطوره ی بهشت و هبوط انسان اسطوره ی خدا خیر و شر جاودانگی و از این قبیل را تبیین کرد

آینده پر مخاطره دین
 اگرچه تاریخ یهودیان خلق و خویی استثنایی به ایشان داده است . سرچشمه عقاید مذهبی آنان هم مثل سایر مردمان دو چیز است خاطره های ناهشیار نژادی از کشتار نخستین پدر و تجربه های آغازین کودکی در مورد والدین خویش . سرچشمه دوم ، که منشا شخصی دین است ، در پرخواننده ترین نوشته ی فروید درباره دین ، به نام آینده یک پندار ( ۱۹۳۷ ) ، باز مورد تأکید قرار می گیرد . وی در این اثر ، چنان که از عنوان آن بر می آید ، این سؤال را مطرح می کند که آیا بشر ممکن است روزی بدون پندارهای تسلی بخش عقیده ی مذهبی به سر برد

فروید ، اگر داع ننگین پندار را بر پیشانی دین می زد . قصد نداشت که بگوید اشخاص مذهبی لزوما فریب خورده یا گمراهند ( گرچه وی به وضوح آنان را گمراه می داند بلکه با این عنوان می خواست نقش برجسته هوس های ادمی را در میان انگیزه هابب که موجب عقیده و عمل مذهبی اند  نشان دهد به گفته اوه ماهیت قدرتمند و پایدار جزم های مذهبی ، که پشتوانه  أنها نه مشاهده و استدلال بلکه همواره توسل به اقتدار گذشته است . دلیل قاطعی است بر این که چنین اعتقاداتی پنداره هستند پندار هایی که کهن ترین نیرومندترین و ضروری ترین هوس های بشر را ارضا می کنند . راز نیروی آن ها در نیروی آن هوس ها نهفته است ..( م ۳۰ فروید تصریح می کند که ریشه های شخصی دینداری در گذشته کودکانه فرد نهفته است . در دورانی از درماندگی هولناک که مادر و نخستین موضوع عشق ، و سپس عشق حمایتگر پدر که نیرومند تر بود آن را برطرف می کرد . کشف این نکته که این درماندگی ویژه دوران کودکی نیست ، این که نیروهای طبیعت انسان های دیگر و حتی نیروهای درونی خویشتن ، آدمی را در سراسر عمر به خطر می افکنند و این که مرگ سرانجام تعادل لرزان زندگی را برهم خواهد زد موجب می شود که اضطراب های کهن و اشتیاق نومیدانه په مراقبت پدر قدرتمند دوباره سر برکشد . در چنین حالتی اندیشه خدای خیرخواه پدید می آیده خدای دانا و توانا که انسان ها را از نیروهای هراسناک طبیعت محافظت می کند ، پاداش و کیفر می دهد ، و وعده سعادت در زندگی پس از مرگ می دهد )

فروید چه چیز را به جای دین پیشنهاد می کند ؟ او می گوید ، علم ، نه شهود ، تنها راهی است که از طریق آن می توانیم حقیقت بیرون از خود را بشناسیم . آنچه را علم و عقل به ما نمی گویند . و این خلأها فراوان است . باید کنار بگذاریم . افرادی که به نحو معقول رشد کرده و با واقعیت آشنا شده اند خانه گرم و نرم کودکی را پشت سر می نهند و با درماندگی و بی معنایی ای که نصیب آنان است آرام و دلیرانه مواجه می شونده به مرور زمان زندگی برای همه تحمل پذیر خواهد شد و سرانجام تمدن دیگر اندوهبار نخواهد بود

ویل هم ونت :
ونت در سال  ۱۸۷۵ اقدام به تاسیس یک ازمایشگاه در دانشگاه شهر لاپیزیگ نمود که تمرکز اصلی ان بر روی مطالعات روانشناسی قرار داشت  و اولین ازمایشگاه از نوع خود به حساب می امد او در این ازمایشگاه به بررسی ماهیت اعتقاد مذهبی   ،شناسایی اختلالات مغزی و رفتار نابه هنجار پرداخته است .
وی تاریخ اگاهی بشر را به چهار مرحله  شعایر بدوی ،توتم پرستی ، اساطیر قهرمانان و خدایان و اصالت انسان  تقسیم کرد با شروع قرن بیستم 

و ترجمه ی اثار مکتب کلارک روانشناسی دین در المان رشد پیدا کرد
از دیگر اشخاص در مکتب المان میتوانیم به اتو اشاره کنیم ، 
 نخستین اثر منتشر شده‏اش با عنوان «نظریه‏ی لوتر درباره‏ی روح‏القدس» منعکس است. تأثیر لوتر بر او در موضوع اهمیت شهود دینی و احساس حضور باطنی خدا بوده است. دومین شخص تأثیرگذار در اندیشه‏ی او، شلایرماخر بود. چنان که او بعدها نوشت، شلایرماخر اهمیت «احساس» در تجربه‏ی دینی را بازیافته است. او همچنین از اندیشه‏ی کانت و فیلسوف دیگر، فریز، نیز متأثر بود، چنان که در کتاب «فلسفه‏ی دین مبتنی بر نظریه‏ی کانت و فریز» از اندیشه‏ی ایشان بحث نموده است.
او، به ویژه، از فریز اصطلاح «شوق» را، که به عنوان حالت زیبایی شناختی ادراک و ناظر به فهم معنی و مقصود وجود بوده است، به عاریت گرفت. اتو، برخلاف بسیاری از متألهان دیگر زمان خویش، به ادیان جهان غیرمسیحی علاقمند بود و زبان سنسکریت را یاد گرفت و بسیاری از متون دینی هند را مطالعه و برخی از آنها را به زبان آلمانی ترجمه نمود و بر تعدادی از آنها شرح نوشت. وی مسافرت‏هایی به هند، ترمه، چین، ژاپن، مصر، فلسطین و کشورهای دیگر نمود، تا در بررسی خود تجربه‏ی دینی را بفهمد. شاید تأثیر مسافرت او به آسیا، در سال‏های 1911 و 1912 ، و مطالعه‏ی پیشین او از متون سنسکریت، او را به بررسی تجربه‏ی دینی واداشت، که برای نخستین بار در کتاب «مفهوم امر قدسی» عنوان شد.
آثار
اتو چندین کتاب و مقاله نوشته است که مهم‏ترین آنها عبارتند از: «طبیعت گرایی و دین» (1904)، «فلسفه‏ی دین مبتنی بر نظریه‏ی کانت و فریز» (1909)، «مفهوم امر قدسی» (1917)، «عرفان شرق و غرب» (1926)، «لطف در دین هندو و مسیحیت» (1930) و کتاب «ملکوت خدا و پسر انسان» (1924). مقالات فراوانی نیز از سوی وی به رشته‏ی تحریر درآمده است که با عنوان «تجربه‏ی دینی» نشر یافته است. وی برخی از متون دینی هندی را به زبان آلمانی ترجمه کرد که از آن جمله می‏توان به ترجمه‏ی «بهگودگیتا» اشاره کرد. اکثر کتاب‏های وی به زبان انگلیسی ترجمه شده است و خود نیز در کشورهای انگلیسی زبان، از طریق دو کتاب «ملکوت خدا و پسر انسان» و «مفهوم امر قدسی»، شناخته می‏شود. 
تعریف تجربه‏ی دینی
متکلم آلمانی «رودلف اتو» تلاش نموده با بررسی نقادانه‏ی بیانِ ویژگیهای تجربه‏ی دینی به مفهومی اساسی در تجربه‏ی دینی نائل شود. طبق نظر شلایرماخر در تجربه‏ی دینی، فرد، مغلوب «احساس وابستگی مطلق»می‏گردد. البته، بیشتر ما از وابستگی خود به دوستانمان آگاهیم. این احساس، تنها نمونه‏ای از احساس وابستگی «نسبی» است. اما عنصر اصلی در تجربه‏ی دینی احساس وابستگی «مطلق» و آگاهی از خود به عنوان موجود وابسته‏ی مطلق می‏باشد.
اتو برای این عنصر، که شلایرماخر درصدد توصیف آن به آگاهی از خود به عنوان موجود وابسته‏ی مطلق بود، نام «احساس مخلوق بودن» را پیشنهاد می‏کند. ایراد اساسی او به شلایرماخر آن نیست که او نتوانسته اصلی مهم را در تجربه‏ی دینی تشخیص دهد، زیرا اتو به آسانی می‏پذیرد که احساس خود به عنوان «مخلوق» در تجربه‏ی دینی یک اصل است، بلکه ایرادش آن است که «احساس مخلوق بودن» اساسی‏ترین اصل در تجربه‏ی دینی نیست، و شلایرماخر با «اصل اساسی» تلقی کردن آن، مرتکب دو خطا گشته است.
خطای نخست ذهن‏گرایی یعنی ذات تجربه‏ی دینی را آگاهی تلقی کردن است، البته آگاهی از «خود» به عنوان مطلقاً وابسته، نه آگاهی از دیگری.
خطای دوم آن که مطابق تبیین شلایرماخر تنها با استدلال می‏توان به خدا رسید. زیرا او با تعریف تجربه‏ی دینی به آگاهی از خود، به این نتیجه رسید که خدا را نه به عنوان موجودی که انسان بی واسطه از آن آگاه است، بلکه به عنوان موجودی که باید در نتیجه‏ی استدلال به او رسید، محسوب نماید، و او را همچون علت وابستگی مطلق فرد دانست که به تنهایی به طور مستقیم قابل تجربه است. 
اتو به جای تعریف شلایرماخر از ذات تجربه‏ی دینی به معنی آگاهی از خود همچون موجود وابسته‏ی مطلق، اظهار داشت که اصل اساسی همان آگاهی از «موجودی دیگر»، به عنوان مقدس یا خدا، می‏باشد. از این رو به نظر اتو آگاهی مستقیم از خدا واقعاً اصل اساسی است، و احساس خود به عنوان موجود وابسته‏ی مطلق (احساس مخلوق بودن)، نتیجه‏ی مستقیم آن اصل اساسی، یعنی آگاهی از دیگری که مقدس است، خواهد بود. بنابراین اتو دست به بررسی نسبتاً مهم از اصولی (نظیر هیبت، سر، وحشت) زد که در آگاهی از موجودی به عنوان «مقدس» وجود دارد.
با توجه به گفته‏ی اتو می‏توان تجربه‏ی دینی را این گونه تعریف کرد: «تجربه‏ای که در آن فرد مستقیماً از وجود «موجودی» دیگر (موجودی بیرون از خود) به عنوان مقدس (خدا) آگاه است». شاید این تعریف از تجربه‏ی دینی مناسب باشد، اما اشکالی نیز دارد. به بیان اتو فرد از وجود «موجودی دیگری» آگاه است که «متمایز و خارج» از خود است. بی شک بسیاری از تجربه‏های دینی این گونه‏اند.
اما گویا عالی‏ترین شکل تجربه‏ی دینی تجربه‏ای است که در آن هیچ نوع آگاهی از موجود دیگری متمایز از خود نباشد. به نظر می‏رسد آنچه عارفان دینی درصدد نیل به آن هستند تجربه‏ای است که در آن آگاهی فرد از خود، به عنوان موجودی که متمایز و جدا از موضوع تجربه است محو و فانی شده باشد. عالی‏ترین شکل تجربه‏ی دینی عبارت از اتحاد مطلق با خداست، تجربه‏ای که در آن فرد در خدا فانی شده، با او یکی می‏شود، تا آنجا که در هنگام تجربه ابداً هیچ نوع آگاهی از «غیر» (چیزی متمایز از خود) باقی نمی‏ماند. 
اتو تصدیق می‏کند که در خداوند وجه و حیثیتی وجود دارد که عقل می‏تواند آن را دریابد.

نقش یونگ در مکتب المان 
انتقاد به تفسیر یونگ از دین :
 سنتا فروید را دشمن دین و یونگ را دوست خوب آن تلقی می کنند . اما برخی منتقدان عقیدة دیگری دارنده زیرا به نظر آنها یونگ هم به صراحت و هم به شیوهای پوشیده روح و جوهر اصلی سنتهایی را که از آنها سخن می گوید بد جلوه می دهد یونگ اصرار داشت که منحصر به عنوان دانشمند تجربی و پدیدارشناس کار می کند . وی اصطلاح پدیدارشناس را به کار می برد تا بر التزام خود به عوامل تجربه دور از قضاوت های متافیزیکی و فلسفی ، تأکید کند ( یونگ ، ۱۹۳۸ ، ص ۶. او معتقد بود که روانشناسی در موقعیی نیست که در قبال هر اندیشه خاصی که مورد مطالعه آن است موضع گیری کند لیکن در حقیقت یونگ ، چنان که بعضی از منتقدانش اشاره می کنند ( مثلأ مایزیک ، ۱۹۷۹ ) ، از منظر صرفا تجربی بسی فراتر رفته در اینجا برخی از انتقادات اصلی آنها را مرور می کنیم روانشناسی به مثابه الهیات
 یونگ ، به نظر منتقدانش ، دین را به دو صورت تضعیف می کند از یکسو ، ظاهرا نسبت به جستجوی حقیقت که هسته اصلی اشتیاق دینی است بی تفاوت است ( فروم . ۱۹۵۰ ، ص ۱۶ » از سوی دیگر ، تعریفی را که الهیات و دین درباره خود دارند انکار می کند ، ریموند هاستی ( ۱۹۵۵ ) بدرستی یادآور می شود که یونگ دیدگاههای متافیزیکی و الهیاتی را اموری می داند که ذاتا به ایمان شخصی مربوط اند و نه شیوه هایی از تفکر که می توانند نویدبخش کشف حقیقت باشند . به گفتة یونگ ( ۱۹۵۶- ۱۹۵۵ ، ص ۴۸ شه - هیچ چیز نمی تواند بهتر از تضادی که میان آرای متافیزیکی وجود دارد بیانگر عدم قطعیت آنها باشده لیکن این آرا بی ارزش نیستند ، زیرا تا حدی محصول تجربه های رازآمیزند و بنابراین برای روانشناسی که چنین تجربه هایی را می فهمد ارزشمندند به نظر هاستی ، تجربه گرایی اصلاح ناپذیر ، یونگ قابل قبول می بود اگر . با وجود بز اعتنایی اش به الهیات و متافیزیک که شاخه های دیگر دانش اند در بررسی هایش راجع به نمادگرایی دینی از مرزهای روانشناسی فراتر نمیرفت
منابع:کتاب روانشناسی دین وولف ،ویکی پدیا،حوزه ،پرتال جامع علوم انسانی

سنت انگلیسی - آمریکایی 
  اگرچه عناصر لازم برای روانشناسی روشمند دین در همان قرن هجدهم فراهم بوده اما یک قرن طول کشید تا رساله هایی پدید آیند که در آن ها قواعد روانشناختی رسما و آشکارا در مورد دین به کار گرفته شوند و این برمی گردد به دهه اول قرن نوزدهم . این آثار نشانه جریان نوظهوری از عوامل فکری ، اجتماعی ، و شخصی بود که در نهایت به پیدایش آنچه امروزه روانشناسی دین می نامیم انجامید . عامل اصلی این امر موفقیت قابل ملاحظة علوم طبیعی در قرن نوزدهم بود . علم ، به عنوان نگرشی کلی و مجموعه ای از روش های پژوهشی ، محبوبیت عام یافت . بویژه اشتیاق زیادی برای به کارگیری آن در حوزه حیات ذهنی انسان وجود داشته روانشناسی که هنوز می کوشید خود را از فلسفه مستقل کند ، یکی از نتایج آشکار این اشتیاق بوده دیگری علم جدید تاریخ ادیان بود ، که قبول عام آن در دانشگاهها و مدارس دینی آمریکا تا حد زیادی مرهون لیبرالیسم رو به رشد مذهبی بود.
در حوزه الهیاته چون حوزه های دیگر ، کلمة الیبرال ، دلالت بر وسعت نظری می کند که از قید تعبد  اقتدار یا آداب و تربیت ازاد است . لیبرال های مذهبی اگرچه ممکن و سنت و آیینی هم تعلق خاطر داشته باشد در اصل پایبند حقیقت اند  حقیقتی که از طریق تجربه ادمی و سهم تامل درباره آن به دست می آید . لیبرالیسم الهیاتی قرن نوزدهم آن نوع تعبد و عمل گرایی را که در اوایل قرن رواج داشت رد می کرد و به جای آن بر تجربه ی درونی تاکید میکرد  یکی از بانفوذ ترین الهیون پرو تستان لیبرال در قرن نوزدهم فرد ریش شلایر ماخر ( ۱۷۹۹ ) بود که می گفت بر خلاف آنچه فلاسفه دین می گویندم دین در درجه اول نومی معرفت یا اخلاقیات نیست ، بلکه نوعی نگرش و طرز تلقی است . به گفته او ، دین احساس  وابستگی مطلق است که نهایتا در فرد خود اگاه پدید می اید  فرد خوداگاه پدید می اید.
مذهب  در قالب تقسیم بندی سه گانه سنتی به  سه شاخه عاطفه اندیشه اراده تجزیه میشود

فرانسیس گالتون . نخستین مطالعاتی که از جنبه انتقادی بیشتری برخوردار بود و مشخصأ وجهه علمی داشت به دست سرفرانسیس گالتون ( ۱۹۱۱-۱۸۳۲ ) صورت گرفت ، وی دانشمند انگلیسی مبتکری بود که به رغم علایقش که او را از روانشناسی دور می کرد ، مقرر بود بنیادگذار روانشناسی تفاوت های فردی و نخستین کسی باشد که روش همبستگی آماری را به کار می گیرد . بی تردید مشهورترین کار او پژوهش درباره تأثیر عینی نیایش ملتمسانه است . گالتون ( ۱۸۷۲ ) گزارش می دهد . هر قدر جستجو کرده نتوانسته است مدرکی بیاید که نشان دهد . زندگی کسی که اهل دعا و نیایش است با زندگی کسی که در حق او دعا شده است در قیاس با زندگی دیگران از هیچ گونه امتیاز عینی و مشخصی برخوردار باشد .
گالتون روانسناسی دین را به سمت تجربه گرایی برد و مسئله اندازگیری و همبستگی در دین بیان کرد

مسأله اندازه گیری دین 1 نخستین وظیفه اصلی روانشناسان آماری دین ایجاد ابزارهای دقیق و قابل اعتماد برای سنجش پارسایی فردی است به نظر آنان ، پژوهش درباره رفتار و تجربه دینی مستلزم تعریف عملیاتی ، از این رویدادهاست . یعنی پژوهشگر باید عملیات و شیوه هایی را که برای مشاهده این رویدادها به کار خواهند رفت دقیقا تعیین کند . چون هر شخص می تواند به درجات مختلف مذهبی باشد ، این شیوه ها نوعا کمی انده و نمره هایی را به دست می دهند که می توان همبستگی آماری آن ها را با طیفی از ابعاد دیگر سنجیده جستجو در ویژگی های شخصیتی ، نگرش ها و دیگر متغیرها برای یافتن همبسته های مذهبی بودن ، دومین وظیفه اصلی این محققان آماری است ( نگ هود ، اسپیلکا ، هولسیرگره وگورسو ، ۱۹۹۶ ) مثلا برای برآورد پارسایی خانوادهای جدید در همسایگی خود معمولا به یک سلسله مشاهدات رایج روی می آوریم آیا آنان عضو یک سازمان مذهبی اند ؟ اگر چنین است ، چقدر در عبادات و دیگر مراسم مذهبی حضور می یابند ؟ آیا خانه خود را با تصاویر و مجسمه های ملهبی و دیگر اشیای مقدس تزیین کرده اند ؟

روانشناسی از دیدگاه جیمز :
روان‌شناس و فیلسوف آمریکایی ویلیام جیمز (۱۸۴۲–۱۹۱۰ م.) توسط بیش‌تر روان‌شناسان دین بعنوان بنیان‌گذار فیلد به حساب می‌آید. او بعنوان رئیس انجمن روان‌شناسی آمریکا خدمت کرد، و یکی از اولین کتب درسی روان‌شناسی را نوشت.در روان شناسی دین نفوذ جیمز پایسته است. اثر او تحت عنوان Varieties of Religious Experienceبه عنوان اثری کلاسیک در فیلد در نظر گرفته می شود، و ارجاعات به اندیشه های جیمز در کنفرانس های حرفه ای رایج است.

جیمز میان دین موسسه‌ای و دین شخصی تمایز قائل می شود. دین موسسه ای به سازمان یا گروه دینی ارجاع دارد و نقش مهمی در فرهنگ جامعه بازی می کند. دین شخصی، که در آن فرد تجربه عرفانی دارد، می تواند صرف نظر از فرهنگ تجربه شود. جیمز بیش تر در درک تجربه دینی شخصی علاقه مند است.
روانشناسی دین جیمز و کار ناتمامی که جیمز برجای نهاد نه حاوی اصلی اساسی است و نه مشتمل بر نظریهای خاص که بتواند مکتب ویژه ای را به وجود آورد می گویند پیکره تفکر او نیز دچار ناهماهنگی است و بنابراین یک کلیت منسجم را تشکیل نمی دهند پس این نکته جالب توجه می نماید که سلسله نامنقطعی از محققان همواره از نوشته های او الهام گرفته اند ( تک گیس و جیکوبز ، ۱۹۹۵ ؛ پیرسون و آکربرگ ، ۱۹۸۰ ؛ اسکروپسکلی ۱۹۷۷ ) ، و جالب تر این که علاقه نسل فعلی ، که سرانجام چاپ های منقهی از آثار جیمز و مکاتبات پرحجم او فراهم آورده ، آن قدر هست که نوعی احیای تفکر چیمز به شمار آید . بررسی های مجدد و معاصر دربارة جیمز بخصوص در میان برخی طرفداران دیدگاه پدیدارشناسی به چشم می خورده که جیمز را از خود می دانند ( الک ، ادی ، ۱۹۸۷ ؛ مکلود ، ۱۹۶۹ ، اشپیگلبرگ ، ۱۹۷۲ ) . جیمز ، که مانند پدرش از ناهمسانی جهان نگران نبود ، و عقیده داشت که ماهیت نامشخص هستی مستلزم دیدگاهی کثرت گرایانه است ، برآن بود که تحلیل نوشته های او صرفا براساس متن به جایی نمی رسد ، بویژه اگر این تحلیل منش مخاطبان هر یک از آثار او را نادیده بگیرد . اصرار داشت که مهم ترین مسأله درک هسته اصلی بینش اوست ( اچ . جیمز ، ۱۹۳۰ ، ۲ ، ص ۳۵۵ ) . دوست نزدیک چیمز  فلورنوءا ( ۱۹۱۱ ، ص ۴۰ ) اذعان دارد که وقتی کسی می کوشد تا محتوای متنوع مقالات و سخنرانی های او را تحت قاعدهای دقیق و منظم در آورد ، شدیدا با این خطر مواجه است که آرای او را بد جلوه دهد 
همانطور در ابتدا مشاهده کردیم دو دیدگاه توصیفی و تبیینی داشتیم جبمیز هم  از هر دو دیدگاه به صورت تلفیقی استفاده میکرد جیمز به دین سنتی اعتقاد نداشت 
انواع تجربه دینی از نظر جیمز:
روان‌شناس و فیلسوف آمریکایی ویلیام جیمز (۱۸۴۲–۱۹۱۰ م.) توسط بیش‌تر روان‌شناسان دین بعنوان بنیان‌گذار فیلد به حساب می‌آید. او بعنوان رئیس انجمن روان‌شناسی آمریکا خدمت کرد، و یکی از اولین کتب درسی روان‌شناسی را نوشت.در روان شناسی دین نفوذ جیمز پایسته است. اثر او تحت عنوان Varieties of Religious Experienceبه عنوان اثری کلاسیک در فیلد در نظر گرفته می شود، و ارجاعات به اندیشه های جیمز در کنفرانس های حرفه ای رایج است.

جیمز میان دین موسسه‌ای و دین شخصی تمایز قائل می شود. دین موسسه ای به سازمان یا گروه دینی ارجاع دارد و نقش مهمی در فرهنگ جامعه بازی می کند. دین شخصی، که در آن فرد تجربه عرفانی دارد، می تواند صرف نظر از فرهنگ تجربه شود. جیمز بیش تر در درک تجربه دینی شخصی علاقه مند است.
منابع:مجله علمی پژوهشی الهیات،ویکی پدیا،کتاب روانشناسی دین وولف

مکتب فرانسه: 
این مکتب اسیب شناسی دین را بررسی می کند از افراد مشهود در  این مکتب می توان به پیر زانه و ساباتیه اشاره کرد که پیر ژانه به بررسی هذیان های دینی  می پرداخت پیر ژانه ارتباطی بیست و دو ساله بر روی یک خانم داشت و میدید این خانم انقباض عضلانی دارد و روی پنجه هایش راه میرود و گاهی میگویید روح از بونم جدا میشود اما مطالعه ی بیشتر به کشف این نکته منجر شد که این خانم دچار o.c.dمی باشد 
روان‌رنجوری یا نوروتیسیزم (Neuroticisim) یکی از صفات شخصیتی بنیادین است که با اضطراب، ترس، بدخلقی، نگرانی، حسادت، یأس، غیرت و احساس تنهایی شناخته می‌شود. واکنش افراد مبتلا به عوامل استرس‌زا ضعیف است و احتمال اینکه اوضاع عادی را تهدیدآمیز و ناکامی‌های کوچک را به یأس شدید تعبیر کنند، زیاد است. پیر ژانه روان‌شناس مشهور قرون ۲۰-۱۹ فرانسه، روان‌رنجوری یا نوروتیسیزم (Neuroticisim) را ضعف انرژی روانی دانسته و چنین تعریف است: «ناتوانی در تحقّق بخشیدن به رفتارهایی که در دنیای بیرون اثر می‌گذارند. انسان روان‌رنجور، زمان خود را به انجام دادن رفتارهایی کم‌ارزش محدود می‌کند، به ویژه رفتارهایی که درونی شده‌اند. ناتوانی در انتخاب، به ویژه در هنگام تصمیمگیری، یکی از عناصر اصلی روان‌رنجوری است.» امّا در تفسیر دقیق و صریح انسان نوروتیک، دشواری‌هایی وجود دارد. از دیدگاه روان شناسان بالینی، باید ریشه‌های روان‌رنجوری را در تاریخ زندگی اشخاص و در احساس‌های آن‌ها جستجو کرد. عقیدهٔ بیش‌تر روان‌شناسان این است که برای روان‌رنجوری نوعی آمادگی ارثی لازم است تا همهٔ رفتارهای شخص را در جهت این آمادگی سوق دهد. در بین تمایلاتی که اشخاص روان‌رنجور نشان می‌دهند، می‌توانیم در درجهٔ نخست به سختی انتخاب‌ها اشاره کرد که در رفتارهای کم‌اهمیّت و موقعیّت‌های بسیار مهمّ زندگی به یک اندازه جلوه‌گر می‌شود. در تضاد با آنچه گفته شد، می‌توانیم بگوییم در افراد نوروتیک، خشن بودن، دقّت بسیار زیاد و نوعی وسواس دیده می‌شود. آن‌ها در نتیجه‌گیری از رفتارها هم دشواری دارند که می‌تواند از اختلال در یکپارچگی کارها ناشی شود.
اگوست ساباتیه:(دین وقتی با عملی زنده توام نباشد که میان بنده و افریدگار رابطه برقدار کند و روح را به سوی رستگاری بکشاند  مفهمومی نخواهد داشت )
منابع:کتاب روانشناسی دین وولف ،ویکی پدیا،سایت پژوهش

اکرم شادان پور

  • اکرم شادان پور
  • ۰
  • ۰

مغالطات

انواع مغالطه به طور خلاصه

الف)مغالطه های ذهنیت گرا

ذهنیت گرایی: این حقیقت که کسی باور یا خواسته ای دارد شاهدی بر درستی آن گرفته می شود. 

توسل به اکثریت: یعنی عده کثیری به درستی موضوعی باور دارند 

توسل به عواطف: تلاش برای قبولاندن موضوع یا گزاره ای بر پایه عواطف

توسل به زور:مجبور کردن به قبول گزاره ای بر اساس زور

توسل به مرجعیت: به کارگیری گواهی افراد مرجع به عنوان درستی یک گزاره هنگامی که شرایط باور پذیر ارضا نشوند یا استفاده از چنین گواهی هایی پذیرفته باشد

شخص ستیزی:استفاده از یک خصیصه منفی گوینده به عنوان شاهدی بر اینکه اظهارات او نا درست است

ب) مغالطه های ساختار منطقی

مصادره ی به مطلوب :تلاش برای پشتیبانی از یک گزاره با برهانی که همان گزاره از مقدماتش است.

تعاقب: این واقعیت که رخ دادی پیش از دیگری واقع شده است به عنوان شرطی کافی برای اینکه اولی علت دومی است

شق کاذب:حذف بی توجیه احتمالات مرتبط

توسل به جهل: استفاده از فقدان شواهد به نفع یک گزاره به عنوان شاهدی بر درستی گزاره نقیض آن

بی ربطی: تلاش برای پشتیبانی از یک گزاره توسط شواهدی نامربوط .

منبع:خلاصه کتاب هنر استدلال 

تاثیر آن در زندگی:

بیژن: من تو نیستم. آیا چنین است؟

منیژه: بلی، بلی، تو غیر منی و من غیر تو هستم.

بیژن: و من انسانم.

منیژه: البته، تو انسان هستی.

بیژن: و من حیوان نیستم و غیر حیوانم.

منیژه: آری، تو حیوان نیستی. غیر حیوان هستی.

بیژن: پس من هم غیر تو هستم و هم غیر حیوان هستم.

منیژه: آری، صحیح است.

بیژن: پس تو حیوانی

این دیالوگ دو نفر در یونان قدیم است که یکی از آنها سوفیست بوده و سعی دارد به دیگری ثابت کند که او حیوان است. حتما تا به حال شنیده‌اید که سوفیست‌ها افرادی بوده‌اند که در اثر قوت در سخنوری و جدل می‌توانستند هر چیزی را برای مخاطب ثابت کنند و هر چیزی در دادگاه‌ها ثابت کنند و از این راه پول و خرج زندگی‌شان را هم در می‌آوردند.

اما آیا تا به حال پرسیده‌اید آنها چطور این کار را می‌کردند؟ با استفاده از چه وسیله و روشی می‌توانستند هر آنچه را می‌خواهند و لو ناحق و دروغ ثابت کنند؟؟!!

ابزار و روش آنها استفاده از سخنانی بود که ظاهرش درست و منطقی بود ولی در واقع حرف غلط و اشتباهی بود. شما با قیاس و استدلال آشنا هستید، مغالطه در واقع نوعی استدلال نماهایی است که ظاهراً درست است ولی حقیقتش اشتباه و دروغ است و مخاطب را به غلط می‌اندازد. به قول ابن رشد:

«همان‌طور که برخی مردم واقعاً عابد هستند و برخی به ظاهر عابد، ولی در واقع اهل ریا و خودنمایی، هم‌چنین برخی قیاس‌ها نیز واقعاً قیاس‌اند و برخی شبیه قیاس، یعنی در حقیقت، قیاس نیستند که آنها را مغالطه می‌نامیم.»

به تعبیری قشنگ‌تر می‌توان گفت: «مغالطات دلیل‌هایی چنان ضعیف هستند که مقدمات آنها اصلاً نتیجه‌شان را پشتیبانی نمی‌کنند و در واقع استحکام منطقی ندارند.

تعریف منطق که یادتان هست؟ می‌گفتیم: منطق ابزاری است که به کارگیری آن ذهن انسان را از خطای در تفکر مصون می‌دارد. پس در واقع اصلا هدف منطق که همان اول در تعریف آن هم اشاره شده، این است که ما با استفاده از آن به خطا نیفتیم. چه چیزی ما را در تفکر به غلط می‌اندازد؟ مغالطه. پس هدف از ابزاری به نام منطق چیست؟ مبارزه با به غلط افتادن ذهن در تفکر توسط مغالطه. البته گاهی خودمان ذهن خودمان را با مغالطه‌ای به خطا می‌اندازیم و گاهی فردی دیگر با مغالطه، ذهن ما را به خطا می‌اندازد که در این‌جا همه‌حالات مدّنظر است.

پس می‌توان گفت «خاستگاه تاریخی علم منطق و علت تدوین این دانش، لغزش‌پذیری ذهن آدمی است. دانشمندانی چون ارسطو، سعی کرده‌اند از طریق تدوین ضوابط منطقی اندیشه، روشهای درست تفکر را از راه‌های خطا متمایز کنند. البته به این هم باید توجه داشت که هر مغالطه‌ای از عدم رعایت ضابطه‌ای منطقی ناشی می‌شود. در واقع مبحث مغالطه را می‌توان آموزشِ عملی (و نه علمی) قواعد منطقی دانست که از طریق آن می‌توان قواعد اندیشه و راه‌های صحیح تفکر را به صورت عملی و کاربردی آموخت و معرفت منطقی را به مهارت منطقی (منطق کاربردی) تبدیل نمود.

منبع:وبلاگ روانشناسی

  • اکرم شادان پور