فلسفه و دین در روانشناسی

دانشجوی سال دوم روان

فلسفه و دین در روانشناسی

دانشجوی سال دوم روان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «انگلیسی آمریکایی» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

maktab

۴ مکتب در روان شناسی دین :

۴سنت در روانشناسی دین:
در نظریه پردازی روانشناسی دین دو جریان اصلی وجود دارد:
الف)جریان توصیفی     ب)جریان تبیینی
جریان توصیفی را می توان در نوشته هایی پیدا کنیم که شامل متون مقدس سنت های بزرگ دینی است. اما جریان تبیینی حاصل این تفکر است که دین چیزی جز آن است که می نماید. اولی موضوع دین را با همدلی و از درون تقسیم میکند و دومی نقادانه و از بیرون. 
۴سنت در روان شناسی دین وجود دارد که شامل ۱. آلمانی ۲.فرانسوی ۳.انگلیسی_آمریکایی  ۴. مکتب روسیه است.
مکتب روسیه(شوروی):
شوروی کشوری کمونیستی بوده است و در این کشور به واسطه همین سیاست،دین در حد خرافه بود و تفکر الحادی در حال گسترش بود. اگر بخواهیم افراد تاثیر گذار در مکتب روسیه را نام ببریم میتوانیم به ایوان پاولوف و گورجیف اشاره کنیم. البته از دیدگاه طبقاتی مارکس نیز نمی توان چشم پوشید.
این دیدگاه دین را دروغ میداند زیرا ادعاهای آن با تلقی ماتریالیستی در تضاد است و چون دین به عنوان یک نیروی اجتماعی حافظ منافع  طبقه حاکم است،در جامعه بی طبقه از بین خواهد رفت. 
تفکر ماتریالیسم(ماده گرایی،ماده باوری): به دیدگاهی گفته می شود که میگویند هر آنچه در هستی وجود دارد ماده یا انرژی است و همه چیز ها از ماده تشکیل شده اند و همه پدیده ها از جمله آگاهی نتیجه بر هم کنش های مادی است.
به تعبیر ایگلتون ،گرچه بسیاری از ماتریالیست های تاریخی (نظیر مارکس و پیروانش)هیچ گونه باور دینی ندارند اما لزوما ملحد نیستند و عموما از تشخیص این نکته غافل اند که ارتباطی منطقی بین ماتریالیست بودن و الحاد(کفر،خداناباوری) وجود دارد.
ایوان پائولف یک ملحد سازش نا پذیر است.کریپس از پیروان پائولف در مورد اینکه آیا وی مذهبی است یا خیر پرسید که پاولوف جواب داد:(خوب گوش کن، در مورد ادعای دین داری من،اعتقاد من به خدا ،حضور در کلیسای من هیچ حقیقتی در آن وجود ندارد. این یک خیال محض است. من یک حوزوی بودم و مانند اکثر حوزویان در سال های مدرسه خود یک کافر و ملحد شدم.)َ. اگرچه پاولوف که پسر یک کشیش ارتدکس روس بود در پاسخ به پرسشنامه سی.ال. دروبریج به راستی وجود قلمرو روحی و نیز بقای نفس را پس از مرگ انکار کرد،همو به زبان انگلیسی نوشت :پاسخ های من اصلا به این معنا نیست که نظرم درباره دین منفی است بلکه برعکس بی اعتقادی خود را نه موجب امتیازم بر مومنان بلکه در قیاس با آنان نقصانی برای خود میبینم ... عمیقا معتقدم که احساس و تمایل دینی دست کم برای اکثر انسان ها ضرورتی حیاتی است.
فروپاشی اتحاد شوروی در ۱۹۹۱ و به همراه آن الغای موسسه الحاد گرایی علمی متعلق به کمیته مرکزی حزب کمونیست روان شناسان دین را در روسیه آزاد نهاده است تا به دیدگاه باز پاولوف بگروند.
گورجیف:
از گورجیف مطالب زیادی در دسترس نیست زیرا حتی آن هایی که سال های زیاد و با او زندگی کردند هم نتوانستند به راحتی راجع به او صحبت کنند زیرا زندگی او همیشه معما گونه بود. گورجیف در جایی گفته بود که مکاتب معنوی بسیاری را به منظور رسیدن به تکامل انسانی خود تجربه کرده و هیچ کدام را کامل نیافته است. به گفنه او صومعه ها،معابد و جوامع روحانی زیادی را تجربه کرده و از هر کدام چیز ها آموخته است.
منابع: کتاب ماتریالیسم نوشته ایگلتون، روان شناسی دین دیوید وولف،ویکی پدیا، پرتال انسانی سرا

مکتب آلمان 
روانشناسی دین از دیدگاه فروید نتیجه استعمال نظریه روانکاوی در مورد پدیده های مذهبی بیش از هر چیز به نظریه اساسی مفصل درباره دین بستگی دارد اگر از همان آغاز فرض کنیم که دین هیچ ارزش عینی ندارد و به هیچ وجه به ‌حقیقتی متعالی اشاره نمیکند
احتمالاً نتیجه میگیرییم
که تجربه اندیشه ها و آیین های مذهبی فقط حاصل نیازها و خواسته های آدمی است اما اگر در پس دیوار پدیده حقیقتی بزرگتر از مخترعات دماغ و آدمی بیابیم ممکن است روانکاوی را ابزاری ببینیم که از طریق آن می توان انواع بیشمار واکنش هایی را که در برابر امر متعالیه صورت می‌گیرد بنابراین روانکاوی وسیله ای برای تهذیب و تعمق ایمان مذهبی باشد

فروید 
. یهودی بی خدا معروف است که فروید نگرش خوبی به دین ندارد . دو تن از پیروان او جیمز پوننام و اسکار پنتر ، کوشیدند تا در شجاعت استوار و التزام راسخ فروید به حقیقت نشانه هایی از یک مرد مذهبی وحتی مسیحی بیاینده فروید خود سرسختانه برآن بود که وی یک " یهودی دبر باور " و منکر خداست ، و عمیتا غیرمذهبی ، است ( هیل ، ۱۹۷۱ ، صمی ۱۰۵ ، ۱۱۹۵ جونز ، ۱۹۵۷ ، ص ۱۳۰ سنگ و فروید ، ۱۹۴۳ ، ص ۶۲ ) لیکن فروید یک بی اعتقاد عادی نبود که صرفا به ادعاهای دین بی اعتنا باشد بلکه دین ظاهرا در او تنفری شدید را ، دست کم نسبت به کاتولیک رومی برانگیخته که در فراییبرگ و وین مذهب مسلط بود وقتی رنه لافورگ  ( ۱۹۵۴ می ۲۴۲ در ۱۹۳۷ از فروید خواست از چنگ نازی ها   بگریزند می گویند فروید پاسخ داده است که دشمن حقیقی او نازی ها نیستند بلکه دین و کلیسای کاتولیک رومی ، البته برخی گمان می کنند که تجربه آغازین فروید با دایة کاتولیکش در دشمنی او با آداب و عقاید مسیحی مؤثر بود . این نیز طبیعی بود که فروید ضدیت با یهود را به مذهبی ربط دهد که اکثریت مطلق مردم وین پیروان بودند هرچند برخی از مقامات کلیسا اظهارات تند ضدیهودی را منع کرده بودند ( راینی ، ۱۹۷۵ ، می ۸. په هر صورت  حس تحقیر او نسبت به طبیعت انسان بیش از هر چیز متوجه گونه مسیحی آریایی ، بود ( منگ و فروید ، ۱۹۴۳ ، ص ۱۴۰ ) نباید در مساله میزاری فروید از دین اغراق کنیم آنچه وی به عنوان « نگرش کاملأ منفی خود به دین ، به هر شکل و هر قدر هم رقیق باشد و توصیف میکرد امنگ و فروید ، ص ۱۹۰ ) متوجه اعمال مذهبی یهود بود جونز ( ۱۹۵۲ ، ص ۴۰ ) می گوید فروید که از هر مراسمی  ، بویژه مراسم مذهبی ، بیزار بوده ، عروسی دوست یھودی خود را با وحشت وحیرت نظاره کرده بود دو سال بعد ، که خود می خواست ازدواج کند دراین فکر افتاد که اقرارنامه دولتی خود را به ایین پروتستان بدل کند تا از تشریفات پیچیده یهودی که قوانین اتریش در مورد یهودیان الزام  می کرد بپرهیزد ( جونزه می ۱۶۷ ) . سرانجام ، ادعیة عبری مربوط به خود را که می بایست در مراسم  ازدواج بر زبان آورد آموخت که به خاطر او تا حد امکان ساده شده بود . پس از ازدواج هم ، فروید بی باکانه برآن شد تا همسرش را از ملت یهودی که در آن پرورش یافته بود دور کند . فرزندان ایشان به نحوی بزرگ شدند که از هر آموزشی گروید ، ۱۹۵۷ ، ص ۱۲ ) و در باب آداب یهودی بری بودند  ، خدا پدری متعالی فروید به این بسنده نکرد که ریشه دین را از خانواده خود برکند تحلیل آن را نیز در چارچوب نظریة کلی خود بر عهده گرفت . بر است یکی از نخستین اظهاراتش در این باره دین در نهایت به چیزی نیست جز روانشناسی که به جهان بیرون فرافکنی شده است از این طریق به جرائت میتوان اسطوره ی بهشت و هبوط انسان اسطوره ی خدا خیر و شر جاودانگی و از این قبیل را تبیین کرد

آینده پر مخاطره دین
 اگرچه تاریخ یهودیان خلق و خویی استثنایی به ایشان داده است . سرچشمه عقاید مذهبی آنان هم مثل سایر مردمان دو چیز است خاطره های ناهشیار نژادی از کشتار نخستین پدر و تجربه های آغازین کودکی در مورد والدین خویش . سرچشمه دوم ، که منشا شخصی دین است ، در پرخواننده ترین نوشته ی فروید درباره دین ، به نام آینده یک پندار ( ۱۹۳۷ ) ، باز مورد تأکید قرار می گیرد . وی در این اثر ، چنان که از عنوان آن بر می آید ، این سؤال را مطرح می کند که آیا بشر ممکن است روزی بدون پندارهای تسلی بخش عقیده ی مذهبی به سر برد

فروید ، اگر داع ننگین پندار را بر پیشانی دین می زد . قصد نداشت که بگوید اشخاص مذهبی لزوما فریب خورده یا گمراهند ( گرچه وی به وضوح آنان را گمراه می داند بلکه با این عنوان می خواست نقش برجسته هوس های ادمی را در میان انگیزه هابب که موجب عقیده و عمل مذهبی اند  نشان دهد به گفته اوه ماهیت قدرتمند و پایدار جزم های مذهبی ، که پشتوانه  أنها نه مشاهده و استدلال بلکه همواره توسل به اقتدار گذشته است . دلیل قاطعی است بر این که چنین اعتقاداتی پنداره هستند پندار هایی که کهن ترین نیرومندترین و ضروری ترین هوس های بشر را ارضا می کنند . راز نیروی آن ها در نیروی آن هوس ها نهفته است ..( م ۳۰ فروید تصریح می کند که ریشه های شخصی دینداری در گذشته کودکانه فرد نهفته است . در دورانی از درماندگی هولناک که مادر و نخستین موضوع عشق ، و سپس عشق حمایتگر پدر که نیرومند تر بود آن را برطرف می کرد . کشف این نکته که این درماندگی ویژه دوران کودکی نیست ، این که نیروهای طبیعت انسان های دیگر و حتی نیروهای درونی خویشتن ، آدمی را در سراسر عمر به خطر می افکنند و این که مرگ سرانجام تعادل لرزان زندگی را برهم خواهد زد موجب می شود که اضطراب های کهن و اشتیاق نومیدانه په مراقبت پدر قدرتمند دوباره سر برکشد . در چنین حالتی اندیشه خدای خیرخواه پدید می آیده خدای دانا و توانا که انسان ها را از نیروهای هراسناک طبیعت محافظت می کند ، پاداش و کیفر می دهد ، و وعده سعادت در زندگی پس از مرگ می دهد )

فروید چه چیز را به جای دین پیشنهاد می کند ؟ او می گوید ، علم ، نه شهود ، تنها راهی است که از طریق آن می توانیم حقیقت بیرون از خود را بشناسیم . آنچه را علم و عقل به ما نمی گویند . و این خلأها فراوان است . باید کنار بگذاریم . افرادی که به نحو معقول رشد کرده و با واقعیت آشنا شده اند خانه گرم و نرم کودکی را پشت سر می نهند و با درماندگی و بی معنایی ای که نصیب آنان است آرام و دلیرانه مواجه می شونده به مرور زمان زندگی برای همه تحمل پذیر خواهد شد و سرانجام تمدن دیگر اندوهبار نخواهد بود

ویل هم ونت :
ونت در سال  ۱۸۷۵ اقدام به تاسیس یک ازمایشگاه در دانشگاه شهر لاپیزیگ نمود که تمرکز اصلی ان بر روی مطالعات روانشناسی قرار داشت  و اولین ازمایشگاه از نوع خود به حساب می امد او در این ازمایشگاه به بررسی ماهیت اعتقاد مذهبی   ،شناسایی اختلالات مغزی و رفتار نابه هنجار پرداخته است .
وی تاریخ اگاهی بشر را به چهار مرحله  شعایر بدوی ،توتم پرستی ، اساطیر قهرمانان و خدایان و اصالت انسان  تقسیم کرد با شروع قرن بیستم 

و ترجمه ی اثار مکتب کلارک روانشناسی دین در المان رشد پیدا کرد
از دیگر اشخاص در مکتب المان میتوانیم به اتو اشاره کنیم ، 
 نخستین اثر منتشر شده‏اش با عنوان «نظریه‏ی لوتر درباره‏ی روح‏القدس» منعکس است. تأثیر لوتر بر او در موضوع اهمیت شهود دینی و احساس حضور باطنی خدا بوده است. دومین شخص تأثیرگذار در اندیشه‏ی او، شلایرماخر بود. چنان که او بعدها نوشت، شلایرماخر اهمیت «احساس» در تجربه‏ی دینی را بازیافته است. او همچنین از اندیشه‏ی کانت و فیلسوف دیگر، فریز، نیز متأثر بود، چنان که در کتاب «فلسفه‏ی دین مبتنی بر نظریه‏ی کانت و فریز» از اندیشه‏ی ایشان بحث نموده است.
او، به ویژه، از فریز اصطلاح «شوق» را، که به عنوان حالت زیبایی شناختی ادراک و ناظر به فهم معنی و مقصود وجود بوده است، به عاریت گرفت. اتو، برخلاف بسیاری از متألهان دیگر زمان خویش، به ادیان جهان غیرمسیحی علاقمند بود و زبان سنسکریت را یاد گرفت و بسیاری از متون دینی هند را مطالعه و برخی از آنها را به زبان آلمانی ترجمه نمود و بر تعدادی از آنها شرح نوشت. وی مسافرت‏هایی به هند، ترمه، چین، ژاپن، مصر، فلسطین و کشورهای دیگر نمود، تا در بررسی خود تجربه‏ی دینی را بفهمد. شاید تأثیر مسافرت او به آسیا، در سال‏های 1911 و 1912 ، و مطالعه‏ی پیشین او از متون سنسکریت، او را به بررسی تجربه‏ی دینی واداشت، که برای نخستین بار در کتاب «مفهوم امر قدسی» عنوان شد.
آثار
اتو چندین کتاب و مقاله نوشته است که مهم‏ترین آنها عبارتند از: «طبیعت گرایی و دین» (1904)، «فلسفه‏ی دین مبتنی بر نظریه‏ی کانت و فریز» (1909)، «مفهوم امر قدسی» (1917)، «عرفان شرق و غرب» (1926)، «لطف در دین هندو و مسیحیت» (1930) و کتاب «ملکوت خدا و پسر انسان» (1924). مقالات فراوانی نیز از سوی وی به رشته‏ی تحریر درآمده است که با عنوان «تجربه‏ی دینی» نشر یافته است. وی برخی از متون دینی هندی را به زبان آلمانی ترجمه کرد که از آن جمله می‏توان به ترجمه‏ی «بهگودگیتا» اشاره کرد. اکثر کتاب‏های وی به زبان انگلیسی ترجمه شده است و خود نیز در کشورهای انگلیسی زبان، از طریق دو کتاب «ملکوت خدا و پسر انسان» و «مفهوم امر قدسی»، شناخته می‏شود. 
تعریف تجربه‏ی دینی
متکلم آلمانی «رودلف اتو» تلاش نموده با بررسی نقادانه‏ی بیانِ ویژگیهای تجربه‏ی دینی به مفهومی اساسی در تجربه‏ی دینی نائل شود. طبق نظر شلایرماخر در تجربه‏ی دینی، فرد، مغلوب «احساس وابستگی مطلق»می‏گردد. البته، بیشتر ما از وابستگی خود به دوستانمان آگاهیم. این احساس، تنها نمونه‏ای از احساس وابستگی «نسبی» است. اما عنصر اصلی در تجربه‏ی دینی احساس وابستگی «مطلق» و آگاهی از خود به عنوان موجود وابسته‏ی مطلق می‏باشد.
اتو برای این عنصر، که شلایرماخر درصدد توصیف آن به آگاهی از خود به عنوان موجود وابسته‏ی مطلق بود، نام «احساس مخلوق بودن» را پیشنهاد می‏کند. ایراد اساسی او به شلایرماخر آن نیست که او نتوانسته اصلی مهم را در تجربه‏ی دینی تشخیص دهد، زیرا اتو به آسانی می‏پذیرد که احساس خود به عنوان «مخلوق» در تجربه‏ی دینی یک اصل است، بلکه ایرادش آن است که «احساس مخلوق بودن» اساسی‏ترین اصل در تجربه‏ی دینی نیست، و شلایرماخر با «اصل اساسی» تلقی کردن آن، مرتکب دو خطا گشته است.
خطای نخست ذهن‏گرایی یعنی ذات تجربه‏ی دینی را آگاهی تلقی کردن است، البته آگاهی از «خود» به عنوان مطلقاً وابسته، نه آگاهی از دیگری.
خطای دوم آن که مطابق تبیین شلایرماخر تنها با استدلال می‏توان به خدا رسید. زیرا او با تعریف تجربه‏ی دینی به آگاهی از خود، به این نتیجه رسید که خدا را نه به عنوان موجودی که انسان بی واسطه از آن آگاه است، بلکه به عنوان موجودی که باید در نتیجه‏ی استدلال به او رسید، محسوب نماید، و او را همچون علت وابستگی مطلق فرد دانست که به تنهایی به طور مستقیم قابل تجربه است. 
اتو به جای تعریف شلایرماخر از ذات تجربه‏ی دینی به معنی آگاهی از خود همچون موجود وابسته‏ی مطلق، اظهار داشت که اصل اساسی همان آگاهی از «موجودی دیگر»، به عنوان مقدس یا خدا، می‏باشد. از این رو به نظر اتو آگاهی مستقیم از خدا واقعاً اصل اساسی است، و احساس خود به عنوان موجود وابسته‏ی مطلق (احساس مخلوق بودن)، نتیجه‏ی مستقیم آن اصل اساسی، یعنی آگاهی از دیگری که مقدس است، خواهد بود. بنابراین اتو دست به بررسی نسبتاً مهم از اصولی (نظیر هیبت، سر، وحشت) زد که در آگاهی از موجودی به عنوان «مقدس» وجود دارد.
با توجه به گفته‏ی اتو می‏توان تجربه‏ی دینی را این گونه تعریف کرد: «تجربه‏ای که در آن فرد مستقیماً از وجود «موجودی» دیگر (موجودی بیرون از خود) به عنوان مقدس (خدا) آگاه است». شاید این تعریف از تجربه‏ی دینی مناسب باشد، اما اشکالی نیز دارد. به بیان اتو فرد از وجود «موجودی دیگری» آگاه است که «متمایز و خارج» از خود است. بی شک بسیاری از تجربه‏های دینی این گونه‏اند.
اما گویا عالی‏ترین شکل تجربه‏ی دینی تجربه‏ای است که در آن هیچ نوع آگاهی از موجود دیگری متمایز از خود نباشد. به نظر می‏رسد آنچه عارفان دینی درصدد نیل به آن هستند تجربه‏ای است که در آن آگاهی فرد از خود، به عنوان موجودی که متمایز و جدا از موضوع تجربه است محو و فانی شده باشد. عالی‏ترین شکل تجربه‏ی دینی عبارت از اتحاد مطلق با خداست، تجربه‏ای که در آن فرد در خدا فانی شده، با او یکی می‏شود، تا آنجا که در هنگام تجربه ابداً هیچ نوع آگاهی از «غیر» (چیزی متمایز از خود) باقی نمی‏ماند. 
اتو تصدیق می‏کند که در خداوند وجه و حیثیتی وجود دارد که عقل می‏تواند آن را دریابد.

نقش یونگ در مکتب المان 
انتقاد به تفسیر یونگ از دین :
 سنتا فروید را دشمن دین و یونگ را دوست خوب آن تلقی می کنند . اما برخی منتقدان عقیدة دیگری دارنده زیرا به نظر آنها یونگ هم به صراحت و هم به شیوهای پوشیده روح و جوهر اصلی سنتهایی را که از آنها سخن می گوید بد جلوه می دهد یونگ اصرار داشت که منحصر به عنوان دانشمند تجربی و پدیدارشناس کار می کند . وی اصطلاح پدیدارشناس را به کار می برد تا بر التزام خود به عوامل تجربه دور از قضاوت های متافیزیکی و فلسفی ، تأکید کند ( یونگ ، ۱۹۳۸ ، ص ۶. او معتقد بود که روانشناسی در موقعیی نیست که در قبال هر اندیشه خاصی که مورد مطالعه آن است موضع گیری کند لیکن در حقیقت یونگ ، چنان که بعضی از منتقدانش اشاره می کنند ( مثلأ مایزیک ، ۱۹۷۹ ) ، از منظر صرفا تجربی بسی فراتر رفته در اینجا برخی از انتقادات اصلی آنها را مرور می کنیم روانشناسی به مثابه الهیات
 یونگ ، به نظر منتقدانش ، دین را به دو صورت تضعیف می کند از یکسو ، ظاهرا نسبت به جستجوی حقیقت که هسته اصلی اشتیاق دینی است بی تفاوت است ( فروم . ۱۹۵۰ ، ص ۱۶ » از سوی دیگر ، تعریفی را که الهیات و دین درباره خود دارند انکار می کند ، ریموند هاستی ( ۱۹۵۵ ) بدرستی یادآور می شود که یونگ دیدگاههای متافیزیکی و الهیاتی را اموری می داند که ذاتا به ایمان شخصی مربوط اند و نه شیوه هایی از تفکر که می توانند نویدبخش کشف حقیقت باشند . به گفتة یونگ ( ۱۹۵۶- ۱۹۵۵ ، ص ۴۸ شه - هیچ چیز نمی تواند بهتر از تضادی که میان آرای متافیزیکی وجود دارد بیانگر عدم قطعیت آنها باشده لیکن این آرا بی ارزش نیستند ، زیرا تا حدی محصول تجربه های رازآمیزند و بنابراین برای روانشناسی که چنین تجربه هایی را می فهمد ارزشمندند به نظر هاستی ، تجربه گرایی اصلاح ناپذیر ، یونگ قابل قبول می بود اگر . با وجود بز اعتنایی اش به الهیات و متافیزیک که شاخه های دیگر دانش اند در بررسی هایش راجع به نمادگرایی دینی از مرزهای روانشناسی فراتر نمیرفت
منابع:کتاب روانشناسی دین وولف ،ویکی پدیا،حوزه ،پرتال جامع علوم انسانی

سنت انگلیسی - آمریکایی 
  اگرچه عناصر لازم برای روانشناسی روشمند دین در همان قرن هجدهم فراهم بوده اما یک قرن طول کشید تا رساله هایی پدید آیند که در آن ها قواعد روانشناختی رسما و آشکارا در مورد دین به کار گرفته شوند و این برمی گردد به دهه اول قرن نوزدهم . این آثار نشانه جریان نوظهوری از عوامل فکری ، اجتماعی ، و شخصی بود که در نهایت به پیدایش آنچه امروزه روانشناسی دین می نامیم انجامید . عامل اصلی این امر موفقیت قابل ملاحظة علوم طبیعی در قرن نوزدهم بود . علم ، به عنوان نگرشی کلی و مجموعه ای از روش های پژوهشی ، محبوبیت عام یافت . بویژه اشتیاق زیادی برای به کارگیری آن در حوزه حیات ذهنی انسان وجود داشته روانشناسی که هنوز می کوشید خود را از فلسفه مستقل کند ، یکی از نتایج آشکار این اشتیاق بوده دیگری علم جدید تاریخ ادیان بود ، که قبول عام آن در دانشگاهها و مدارس دینی آمریکا تا حد زیادی مرهون لیبرالیسم رو به رشد مذهبی بود.
در حوزه الهیاته چون حوزه های دیگر ، کلمة الیبرال ، دلالت بر وسعت نظری می کند که از قید تعبد  اقتدار یا آداب و تربیت ازاد است . لیبرال های مذهبی اگرچه ممکن و سنت و آیینی هم تعلق خاطر داشته باشد در اصل پایبند حقیقت اند  حقیقتی که از طریق تجربه ادمی و سهم تامل درباره آن به دست می آید . لیبرالیسم الهیاتی قرن نوزدهم آن نوع تعبد و عمل گرایی را که در اوایل قرن رواج داشت رد می کرد و به جای آن بر تجربه ی درونی تاکید میکرد  یکی از بانفوذ ترین الهیون پرو تستان لیبرال در قرن نوزدهم فرد ریش شلایر ماخر ( ۱۷۹۹ ) بود که می گفت بر خلاف آنچه فلاسفه دین می گویندم دین در درجه اول نومی معرفت یا اخلاقیات نیست ، بلکه نوعی نگرش و طرز تلقی است . به گفته او ، دین احساس  وابستگی مطلق است که نهایتا در فرد خود اگاه پدید می اید  فرد خوداگاه پدید می اید.
مذهب  در قالب تقسیم بندی سه گانه سنتی به  سه شاخه عاطفه اندیشه اراده تجزیه میشود

فرانسیس گالتون . نخستین مطالعاتی که از جنبه انتقادی بیشتری برخوردار بود و مشخصأ وجهه علمی داشت به دست سرفرانسیس گالتون ( ۱۹۱۱-۱۸۳۲ ) صورت گرفت ، وی دانشمند انگلیسی مبتکری بود که به رغم علایقش که او را از روانشناسی دور می کرد ، مقرر بود بنیادگذار روانشناسی تفاوت های فردی و نخستین کسی باشد که روش همبستگی آماری را به کار می گیرد . بی تردید مشهورترین کار او پژوهش درباره تأثیر عینی نیایش ملتمسانه است . گالتون ( ۱۸۷۲ ) گزارش می دهد . هر قدر جستجو کرده نتوانسته است مدرکی بیاید که نشان دهد . زندگی کسی که اهل دعا و نیایش است با زندگی کسی که در حق او دعا شده است در قیاس با زندگی دیگران از هیچ گونه امتیاز عینی و مشخصی برخوردار باشد .
گالتون روانسناسی دین را به سمت تجربه گرایی برد و مسئله اندازگیری و همبستگی در دین بیان کرد

مسأله اندازه گیری دین 1 نخستین وظیفه اصلی روانشناسان آماری دین ایجاد ابزارهای دقیق و قابل اعتماد برای سنجش پارسایی فردی است به نظر آنان ، پژوهش درباره رفتار و تجربه دینی مستلزم تعریف عملیاتی ، از این رویدادهاست . یعنی پژوهشگر باید عملیات و شیوه هایی را که برای مشاهده این رویدادها به کار خواهند رفت دقیقا تعیین کند . چون هر شخص می تواند به درجات مختلف مذهبی باشد ، این شیوه ها نوعا کمی انده و نمره هایی را به دست می دهند که می توان همبستگی آماری آن ها را با طیفی از ابعاد دیگر سنجیده جستجو در ویژگی های شخصیتی ، نگرش ها و دیگر متغیرها برای یافتن همبسته های مذهبی بودن ، دومین وظیفه اصلی این محققان آماری است ( نگ هود ، اسپیلکا ، هولسیرگره وگورسو ، ۱۹۹۶ ) مثلا برای برآورد پارسایی خانوادهای جدید در همسایگی خود معمولا به یک سلسله مشاهدات رایج روی می آوریم آیا آنان عضو یک سازمان مذهبی اند ؟ اگر چنین است ، چقدر در عبادات و دیگر مراسم مذهبی حضور می یابند ؟ آیا خانه خود را با تصاویر و مجسمه های ملهبی و دیگر اشیای مقدس تزیین کرده اند ؟

روانشناسی از دیدگاه جیمز :
روان‌شناس و فیلسوف آمریکایی ویلیام جیمز (۱۸۴۲–۱۹۱۰ م.) توسط بیش‌تر روان‌شناسان دین بعنوان بنیان‌گذار فیلد به حساب می‌آید. او بعنوان رئیس انجمن روان‌شناسی آمریکا خدمت کرد، و یکی از اولین کتب درسی روان‌شناسی را نوشت.در روان شناسی دین نفوذ جیمز پایسته است. اثر او تحت عنوان Varieties of Religious Experienceبه عنوان اثری کلاسیک در فیلد در نظر گرفته می شود، و ارجاعات به اندیشه های جیمز در کنفرانس های حرفه ای رایج است.

جیمز میان دین موسسه‌ای و دین شخصی تمایز قائل می شود. دین موسسه ای به سازمان یا گروه دینی ارجاع دارد و نقش مهمی در فرهنگ جامعه بازی می کند. دین شخصی، که در آن فرد تجربه عرفانی دارد، می تواند صرف نظر از فرهنگ تجربه شود. جیمز بیش تر در درک تجربه دینی شخصی علاقه مند است.
روانشناسی دین جیمز و کار ناتمامی که جیمز برجای نهاد نه حاوی اصلی اساسی است و نه مشتمل بر نظریهای خاص که بتواند مکتب ویژه ای را به وجود آورد می گویند پیکره تفکر او نیز دچار ناهماهنگی است و بنابراین یک کلیت منسجم را تشکیل نمی دهند پس این نکته جالب توجه می نماید که سلسله نامنقطعی از محققان همواره از نوشته های او الهام گرفته اند ( تک گیس و جیکوبز ، ۱۹۹۵ ؛ پیرسون و آکربرگ ، ۱۹۸۰ ؛ اسکروپسکلی ۱۹۷۷ ) ، و جالب تر این که علاقه نسل فعلی ، که سرانجام چاپ های منقهی از آثار جیمز و مکاتبات پرحجم او فراهم آورده ، آن قدر هست که نوعی احیای تفکر چیمز به شمار آید . بررسی های مجدد و معاصر دربارة جیمز بخصوص در میان برخی طرفداران دیدگاه پدیدارشناسی به چشم می خورده که جیمز را از خود می دانند ( الک ، ادی ، ۱۹۸۷ ؛ مکلود ، ۱۹۶۹ ، اشپیگلبرگ ، ۱۹۷۲ ) . جیمز ، که مانند پدرش از ناهمسانی جهان نگران نبود ، و عقیده داشت که ماهیت نامشخص هستی مستلزم دیدگاهی کثرت گرایانه است ، برآن بود که تحلیل نوشته های او صرفا براساس متن به جایی نمی رسد ، بویژه اگر این تحلیل منش مخاطبان هر یک از آثار او را نادیده بگیرد . اصرار داشت که مهم ترین مسأله درک هسته اصلی بینش اوست ( اچ . جیمز ، ۱۹۳۰ ، ۲ ، ص ۳۵۵ ) . دوست نزدیک چیمز  فلورنوءا ( ۱۹۱۱ ، ص ۴۰ ) اذعان دارد که وقتی کسی می کوشد تا محتوای متنوع مقالات و سخنرانی های او را تحت قاعدهای دقیق و منظم در آورد ، شدیدا با این خطر مواجه است که آرای او را بد جلوه دهد 
همانطور در ابتدا مشاهده کردیم دو دیدگاه توصیفی و تبیینی داشتیم جبمیز هم  از هر دو دیدگاه به صورت تلفیقی استفاده میکرد جیمز به دین سنتی اعتقاد نداشت 
انواع تجربه دینی از نظر جیمز:
روان‌شناس و فیلسوف آمریکایی ویلیام جیمز (۱۸۴۲–۱۹۱۰ م.) توسط بیش‌تر روان‌شناسان دین بعنوان بنیان‌گذار فیلد به حساب می‌آید. او بعنوان رئیس انجمن روان‌شناسی آمریکا خدمت کرد، و یکی از اولین کتب درسی روان‌شناسی را نوشت.در روان شناسی دین نفوذ جیمز پایسته است. اثر او تحت عنوان Varieties of Religious Experienceبه عنوان اثری کلاسیک در فیلد در نظر گرفته می شود، و ارجاعات به اندیشه های جیمز در کنفرانس های حرفه ای رایج است.

جیمز میان دین موسسه‌ای و دین شخصی تمایز قائل می شود. دین موسسه ای به سازمان یا گروه دینی ارجاع دارد و نقش مهمی در فرهنگ جامعه بازی می کند. دین شخصی، که در آن فرد تجربه عرفانی دارد، می تواند صرف نظر از فرهنگ تجربه شود. جیمز بیش تر در درک تجربه دینی شخصی علاقه مند است.
منابع:مجله علمی پژوهشی الهیات،ویکی پدیا،کتاب روانشناسی دین وولف

مکتب فرانسه: 
این مکتب اسیب شناسی دین را بررسی می کند از افراد مشهود در  این مکتب می توان به پیر زانه و ساباتیه اشاره کرد که پیر ژانه به بررسی هذیان های دینی  می پرداخت پیر ژانه ارتباطی بیست و دو ساله بر روی یک خانم داشت و میدید این خانم انقباض عضلانی دارد و روی پنجه هایش راه میرود و گاهی میگویید روح از بونم جدا میشود اما مطالعه ی بیشتر به کشف این نکته منجر شد که این خانم دچار o.c.dمی باشد 
روان‌رنجوری یا نوروتیسیزم (Neuroticisim) یکی از صفات شخصیتی بنیادین است که با اضطراب، ترس، بدخلقی، نگرانی، حسادت، یأس، غیرت و احساس تنهایی شناخته می‌شود. واکنش افراد مبتلا به عوامل استرس‌زا ضعیف است و احتمال اینکه اوضاع عادی را تهدیدآمیز و ناکامی‌های کوچک را به یأس شدید تعبیر کنند، زیاد است. پیر ژانه روان‌شناس مشهور قرون ۲۰-۱۹ فرانسه، روان‌رنجوری یا نوروتیسیزم (Neuroticisim) را ضعف انرژی روانی دانسته و چنین تعریف است: «ناتوانی در تحقّق بخشیدن به رفتارهایی که در دنیای بیرون اثر می‌گذارند. انسان روان‌رنجور، زمان خود را به انجام دادن رفتارهایی کم‌ارزش محدود می‌کند، به ویژه رفتارهایی که درونی شده‌اند. ناتوانی در انتخاب، به ویژه در هنگام تصمیمگیری، یکی از عناصر اصلی روان‌رنجوری است.» امّا در تفسیر دقیق و صریح انسان نوروتیک، دشواری‌هایی وجود دارد. از دیدگاه روان شناسان بالینی، باید ریشه‌های روان‌رنجوری را در تاریخ زندگی اشخاص و در احساس‌های آن‌ها جستجو کرد. عقیدهٔ بیش‌تر روان‌شناسان این است که برای روان‌رنجوری نوعی آمادگی ارثی لازم است تا همهٔ رفتارهای شخص را در جهت این آمادگی سوق دهد. در بین تمایلاتی که اشخاص روان‌رنجور نشان می‌دهند، می‌توانیم در درجهٔ نخست به سختی انتخاب‌ها اشاره کرد که در رفتارهای کم‌اهمیّت و موقعیّت‌های بسیار مهمّ زندگی به یک اندازه جلوه‌گر می‌شود. در تضاد با آنچه گفته شد، می‌توانیم بگوییم در افراد نوروتیک، خشن بودن، دقّت بسیار زیاد و نوعی وسواس دیده می‌شود. آن‌ها در نتیجه‌گیری از رفتارها هم دشواری دارند که می‌تواند از اختلال در یکپارچگی کارها ناشی شود.
اگوست ساباتیه:(دین وقتی با عملی زنده توام نباشد که میان بنده و افریدگار رابطه برقدار کند و روح را به سوی رستگاری بکشاند  مفهمومی نخواهد داشت )
منابع:کتاب روانشناسی دین وولف ،ویکی پدیا،سایت پژوهش

اکرم شادان پور

  • اکرم شادان پور