فلسفه و دین در روانشناسی

دانشجوی سال دوم روان

فلسفه و دین در روانشناسی

دانشجوی سال دوم روان

۴ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

قربانی

مجرم اجتماعی یا قربانی اجتماعی؟؟

 

دخترانی که به چشم خانواده و اطرافیان دور و نزدیک خطا کارند، مجرمند، آبرو بردند و دیگر هیچ حقی در زندگی ندارند.
واقعیت این دختران چیست؟ واقعیت دخترانی که به دختران فراری معروف اند. 

اگر بخواهیم متعصب باشیم و یک طرفه به قاضی برویم مقصر اصلی ، دخترانی هستند که کفش را به پای بی قرارشان سفت میکنند تا قدم بگذارند  به نا کجا آباد؛ دخترانی که اگر به دست نا اهل افتند تمام میشوند و اگر به دست اهل (پلیس) هم افتند  سرنوشت خوبی ندارند .پلیس پس از تمام اقدام  های اولیه در نهایت با مشورت دیگر دستگاه ها دختر را به اغوش داغ خانواده باز میگرداند .
آغوشی که دیگر بعد از فرار چنان داغ شده  که بیشتر شبیه کوره ی ادمپزی است .
چه میشود که یک دختر خانه اش را به قصد فرار ترک میکند؟تنها یک سفر به دنیای ساده این دختران نیاز است تا ببینیم با مجرمانی در لباس دختر روبه رویم یا با اسیب خورده  ای از ناعدالتی ها؟
با مطالعه چند زندگی نامه و خواندن مطالب مورد نیاز دلایلی  از قبلیل اختلاف اعتقادات،اختلافات دینی،نابرابری ،خشونت و اعتیاد باعث فرار میشوند.
داستان دختری که نوزده سال از زندگی اش را با ارامش گذراند و به قول خودش زندگی اش مشکلات کوچکی داشت مثل همه .
اما از وقتی  پدرش فوت شد رنگ ارامش به واسطه ی پاک کن برادرش کم رنگ شد .جامعه از برادرش خواسته بود که پس از پدرش نام مرد را در خانواده به یدک بکشد .نامی که تنها یک لقب نیست ،مسئولیتش بزرگ تر از خودش است .مسئولیت هایی که اکثر اوقات دلگرمی خانواده را به بار می اورند ،تکیه گاهت میشوند و هر روز ستایشگر مهرشان هستی اما گاهی این مسئولیت ها هیولا وار ،اوار میشوند بر روی ارامشت .
کلماتی را همراه خود دارند که با شنیدنش شرم میکنی ،غیرتی که بی جاست و به خاطر همه خشونت هایی که این مردانگی در پی دارد ،چاره ات میشود ناچاری و رسمت میشود نااهلی .
شما در چه صورت حاضرید از محیط امن خانه دل بکنید و به جهان ناشناخته بیرون از منزل پا بگذارید ؟
شاید جوابتان این باشد که این کارا هرگز انجام نخواهید داد اما تصور کنید که چه بلا هایی بر سر یک  دختر امده که بیرون، تنهایی  و بی خانمانی را به جان میخرد.
دختری در همین باره میگفت :《فرار کردم تا یک شب بدون دغدغه ی دعوا های فردا چشم بر هم گذارم .》
اما ایا توانست ارامش را در خیابان پیدا کند؟به گفته ی خودش خسته  بود از اوارگی  و ترس داشت از بازگشت روزی که برادرش او را یافت تنها خواسته اش این بود  که بعد از این همه ترس و تنهایی یک شب ،فقط یک شب را اجازه دهید بدون استرس بخوابم و فردا مجازاتم کنید اما رفتاری دیگر نصیبش شد .
اما چرا مجازات؟چقدر خودش در فرارش مقصر است که حال تمامی گتاهان به پای او نوشته میشود ؟
خانواده،جامعه همه مقصرند اما وقتی زورشان میچربد یک نفر را مقصر جلوه میدهند و خودشان هم در جبهه ی حق به جانب می ایستند .
ریشه این مشکلات در نابرابری و درک تکردن متقابل است .
اگر ما قبول کنیم که طرف مقابلمان هم  انسان است ،به اندازه ما حق حیات دارد  به اندازه ما حق نظر دهی دارد و به همان اندازه حق مخالفت با عقیده ای خاص را دارند (هرچند قانون این حق را از انان گرفته باشد)
شاید کمی پیشرفت کنیم.
گفتگوی مناسب زمانی حاصل میشود که با ارامش نظرات  را بشنویم و حتی اگر خلاف عقیده ماست با احترام نظرات خود را بیان کنیم .
جامعه هم یعنی جمع خانواده ها اگر محیط خانواده سالم شود جامعه نیز پایاپای او  واکسن نابرابری را به خود تزریق میکند  تا سلامتش را به دست ارد .
دیگر جامعه خشونت را به مردی تحمیل نمیکند که دست روی پاره ی تنش(خواهرش،همسرش،دخترش) پایین اورد  که اگر غیر این باشد جامعه او را بی غیرت می نامد 
حال به نظر شما صحیح است که این دختران را مجرم مطلق بنامیم و خود را مجاز کنیم که انها را تنبیه کنیم ؟
این دختران تنها، قربانی اسیب های جامعه اند که حال خود نیز اسیب دیده ی جامعه محسوب میشوند .


به امید رفع خشونتی که همه ی افراد از قبیل مرد و زن قربانی ان هستند.
به قلم :اکرم شادان پور 
منابع: ایرنا، ایسنا،ویکی پدیا  و با تماشای سینمایی دارکوب و ملی و راهای نرفته اش
#فرار
#خشونت
#بانوان
#مهربان_باشیم

  • اکرم شادان پور
  • ۰
  • ۰

کودک و خدا

خدا، نور است:

 

برای انجام مطالعه ام،از  سه کودک چند سوال پرسیدم. 
یک دختر به نام یسنا (۷ساله) و دو پسر به نام های اشکان و رادین (۷ساله). پاسخ هایشان به دور از انتظار نبود اما نکته ای جالب در همه آن ها وجود داشت که در ادامه به آن می پردازیم:

اشکان (۷ساله):

_خدا کیست؟ خدا یکی است (منظورش این بود که خدا یکتاست)
_خدا چه شکلی است؟ خدا مثل نور خورشیده
_خدا کجاست؟ داخل خوزشید در آسمان

رادین ( ۷ساله) 

-خدا کیست؟ خدا رب العالمین است( جمله اش برایم عجیب نبود زیرا کاملا روی رادین شناخت دارم و می دانم که او همیشه حرف های بزرگ تر هایش را ضبط میکند تا در نواقع نیاز از آن کلمات استفاده کند. این که خدا رب العالمین است را نیز بیشتر از مادر و مادر بزرگش شنیده است و قکر می کرد رب العالمین اسم چیزی است که ویژگی اش بزرگی و توانایی است.)

_خدا چه شکلی است؟ خدا مثل نور است.

_خدا کجاست؟ آسمان

یسنا(۷ساله)

_خدا کیست؟ خدا نور است

_خدا چه شکلی است؟ مثل ماه

_خدا کجاست؟ خدا پیش خدا است ( منظورش این بود که خدا در جایی است  که هیچ کس در آنجا نیست. )

همان طور که گفتم پاسخ هایشان کودکانه و قابل پیش بینی بود اما نکته این است که چرا هر سه کودک خدا را مانند نور تصور میکردند ؟ ( این سوال ها به صورت جداگانه از هر یک از کودکان پرسیده شد و شرایط به گونه ای نبود که کودکان بتوانند این پاسخ ها را از روی هم تقلید کنند.)
برای پاسخ به سوال بالا سه فرضیه در ذهنم شکل گرفت:
1.شاید به دلیل توصیف بزرگ تر ها از خدا، خدا در ذهن کودکان مثل نور است.

2. شاید این موضوع، یک مفهوم فطری و بنیادی است که در ذهن آنان است.
3. شاید باید ویژگی های نور را بررسی کنیم تا ربط میان خدا و نور آشکار شود. (روانشناسی نور )

بررسی اولین فرضیه:

نوزاد از لحظه ای که به دنیا می آید نام خدا و صفاتش را بار ها و بار میشنود. حتی وقتی او جنین است (که توانایی دارد که صدای مادر و کمی از صدای پدر خودش را بشنود و هیجان را از مادرش دریافت کند) و مادر به پزشک مراجعه میکند تا از سلامت جنین خود مطمئن شود و پزشک پاسخ مثبت میدهد مادر خوشحال می شود و می گوید :(خدا را شکر).
جنین این خوشحالی را درک میکند. پس شاید بتوان گفت از همان دوران با این عقیده رشد می کند که خدا مهربان است که ما را خوشحال میکند. 
وقتی جنین ، به کودک تبدیل شد دوباره در گوشش می خوانیم که خدا بزرگ است و مهربان ، او ناظر بر اعمال ماست . در واقع به کودک آموزش می دهیم که توانایی خدا آنقدر زیاد است که می تواند همه کار ها را انجام دهد.
با توجه به این تعریفات هیچ گاه به طور مستقیم برای توصیف خدا، از کلمه نور استفاده نمیکنیم که کودک بخواهد چنین تصوری را از خدا داشته باشد .

بررسی فرضیه دوم:

برای پاسخ دادن به این فرضیه ابتدا باید بدانیم منظور است مفاهیم فطری و بنیادی چیست ؛ فطرت واژه ای عربی به معانی <شکافتن > و < آفریدن و ایجاد اولیه و بدون سابقه > می باشد . 
مفاهیم فطری چندین ویژگی دارند که ما فقط به برخی از آن ها که متناسب با موضوع است می پردازیم:
1. غیر اکتسابی بودن : یعنی عوامل خارجی در بودن یا نبودنشان نقشی ندارند، اما بر رشد یا رکودشان موثرند.

2. همگانی بودن : یعنی هر انسانی دارای آنها است و وابسته به زمان ، مکان و شرایط نیستند.
حال با توجه به این تعاریف یک سوال پیش می آید ؛ آیا مفهوم نور بودن خدا در ذهن کودک تا زمان مرگش باقی می ماند ؟
برای پاسخ دادن به این سوال چندین سال زمان نیاز است تا نه به وقت پیری ، وقتی این کودکان به جوانانی برومند تبدیل شدند پاسخ دهند که آیا هنوز خدا برایشان مثل نور است؟ اما نیازی نیست چون من خود کاملا به یاد دارم که زمانی که مهد کودک می رفتم (بین ۴ تا ۶ سال بودم) فکر و تصورم از خدا نور بود ولی اکنون چنین تصوری ندارم و این موضوع ویژگی غیر اکتسابی بودن فطرت را رد میکند چون این اندیشه ناپایدار است و باقی نمانده است. (البته میدانم که بررسی یک نفر علمی نیست اما با توجه به تعداد کودکان که سه نفر هستند ، یک نفر منطقی می باشد.) ، ضمن اینکه همه کودکان این تصور که خدا نور است را ندارند ( با توجه به مطالعاتی در این زمینه )؛ پس، ویژگی همگانی بودن آن نیز نقض می شود .
در نتیجه می توانیم بگوییم این فرضیه صحیح نیست.
3. بررسی فرضیه سوم: حال باید ویژگی های نور را بررسی کنیم ؛ نور تاریکی را از بین می برد ، به وسیله نور است که میتوان همه چیز رادید ، - نور وسیله تبیین اجسام و مشاهده موجودات مختلف این جهان است ، و بدون آن چیزی را نمی توان دید، بنابراین هم ((ظاهر)) است و هم ((مظهر)) (ظاهر کننده غیر). نور آفتاب که مهمترین نور در دنیای ما است پرورش دهنده گلها و گیاهان بلکه رمز بقای همه موجودات زنده است و ممکن نیست موجودی بدون استفاده از نور (به طور مستقیم یا غیر مستقیم ) زنده بماند.امروز ثابت شده که تمام رنگهائی را که ما می بینیم 

نتیجه تابش نور آفتاب یا نورهای مشابه آن است و گر نه موجودات در تاریکی مطلق رنگی ندارند!.
 تمام انرژیهای موجود در محیط ما (بجز انرژی اتمی ) همه از نور آفتاب سرچشمه می گیرید، حرکت بادها، ریزش باران و حرکت نهرها و سیلها و آبشارها و بالاخره حرکت همه موجودات زنده با کمی دقت به نور آفتاب منتهی می شود. سر چشمه گرما و حرارت و آنچه بستر موجودات را گرم نگه می دارد همان نور آفتاب است حتی گرمی آتش که از چوب درختان و یا ذغال سنگ و یا نفت و مشتقات آن به دست می آید نیز از گرمی آفتاب است چرا که همه اینها طبق تحقیقات علمی به گیاهان و حیواناتی باز می گردند که حرارت را از خورشید گرفته و در خود ذخیره کرده اند، بنابراین حرکت موتورها نیز از برکت آن است .
حال با توجه به مطالبی که گفته شد میتوان گفت فرضیه 1 و 3 با هم در ارتباط اند؛ یعنی باتوجه به ویژگی هایی که بزرگ تر ها از خدا میگویند به صورت غیر مستقیم مفهوم نور را متجلی میکنند. 


به قلم : اکرم شادان پور
با مطالعه ( منابع) : کتاب معرفت شناسی محمد حسین زاده ، ویکی پدیا

  • اکرم شادان پور
  • ۰
  • ۰

یونگ

یونگ:
کارل گوستاو یونگ فیلسوف و روانپزشک اهل سوئیسبود که با فعالیتش در روانشناسی و ارائهٔ نظریاتی تحت عنوان روان‌شناسی تحلیلی شناخته می‌شود. به تعبیر «فریدا فوردهام» پژوهشگر آثار یونگ: «هرچه فرویدناگفته گذاشته، یونگ تکمیل کرده‌است.» یونگ بعضی از معروف‌ترین مفاهیم روانشناسی را ابداع کرده‌است مانند: ناخودآگاه جمعی، سایه‌ها، پرسونا، عقده‌ها، آنیما و آنیموس،برونگرایی و درونگرایی. از آثار مهم او می‌توان به روان‌شناسی ضمیر ناخودآگاه، تحلیل رویا، سمینار یونگ درباره‌ی زرتشت نیچه، انسان و نمادهایش، خود شناخته، انسان در جستجوی هویت خویشتن، روان‌شناسی و علوم غیبی، روح و زندگی، ناخودآگاه جمعی و کهن الگو، روان‌شناسی و کیمیاگری، رویاها، زندگی‌نامه‌ من، کتاب سرخ، راز گل رزین، ماهیت روان و انرژی اشاره کرد.
عقیده یونگ در مورد این این است که خدا، واقعیتی روانی است. دیدگاه دینی یونگ خیلی ملایم، با لطافت و منطقی است. 
یکی از موضوعات قابل توجه در نظریه های یونگ، بحث پرسونا می باشد. مفهوم واژه پرسونا در مکتب روان‌شناسی تحلیلی ارائه شده توسط روان‌شناس سوئیسی کارل گوستاو یونگعبارت است از آن چهرهٔ اجتماعی که فرد به دنیای بیرون ارائه می‌کند. به گفته یونگ: «نوعی ماسک دست‌ساز٬ که فرد برای ایجاد نهایت تأثیرگذاری بر دیگران٬ و همین‌طور برای پنهان کردن ماهیت حقیقی خود٬ از خود ابداع می‌کند». در دورهٔ رشد٬ توسعهٔ یک پرسونای دوام‌پذیر٬ بخشی اساسی برای انطباق و آماده شدن برای دوره بزرگسالی در یک دنیای بیرونی٬ واقعی و اجتماعی است. یک«خود (Ego)» قوی٬ از طریق یک پرسونای انعطاف‌پذیر با دنیای بیرون ارتباط برقرار می‌کند.یونگ ، پرسونا را در جشن فاسناخت برای توصیف تداعی میکرد.
بازل فاسناخت Basel Fasnacht

برای بیش از ۷۰۰ سال است که هرساله هزاران شهروند بازلی در حدود ساعت ۴ صبح در هوایی سرد دور هم جمع می‌شوند و منتظر چهار حلقه ساعت شهر شده تا شروع کارناوال ۳روزه را اعلام کند. در این کارناوال شرکت‌کنندگان ماسک و لباس مبدل می‌پوشند و به همراه گروه نوازنده فلوت و سایر سازهای بادی و طبلی در راستای خیابان رژه می‌روند. 
ویژگی بعدی که میتوان در نظریه های یونگ یافت، کهن الگو ها می باشند:
درروان‌شناسی تحلیلی آن دسته از اشکال ادراک و دریافت را که به یک جمع به ارث رسیده‌است کهن‌الگو یا سَرنمون می‌خوانند. هر کهن‌الگو تمایل ساختاری نهفته‌ای است که بیانگر محتویات و فرایندهای پویای ناخودآگاه جمعی در سیمای تصاویر ابتدایی است. مانند اساسی‌ترین کنش‌های زیستی احتمالاً مهم‌ترین تصاویر ابتدایی در همهٔ دوران‌ها و نژادها مشترک است.
نمایی از فیلم کشتن مرغ مقلد. گریگور پک در نقش اتیکس فینچ. فیلمی که از سوی بنیاد فیلم آمریکا بهترین فیلم تمام اعصار شناخته شده‌است. شخصیت فینچ از منظر کهن الگوها سه کار انجام می‌دهد: پدر، قهرمان و ایده آلیست
یک کهن‌الگو را می‌توان همچون یک ذخیرهٔ هوش‌افزا، یک نقش سر، یا یک اثر ارثی تصور کرد که از طریق تراکم تجربیات روانی بی‌شماری که همواره تکرار شده‌اند تکوین یافته‌است. تصاویر ابتدایی محصول و مرتبط با دو عامل هستند: فرایندها و رویدادهای طبیعی که پیوسته تکرار می‌شوند و عوامل تعیین‌کننده درونی زندگی روانی و کل زندگی. این تصاویر با کمک طبیعت دوگانه به خوبی می‌توانند هر دو دسته دریافت‌های بیرونی و درونی را هماهنگ سازند و به آن‌ها معنا بخشند و اعمال انسان را در راستای همین معنا هدایت کنند. این تصاویر با هدایتغرایز ناب به درون قالب‌های نمادی، انرژی روانی را از سردرگمی عظیمی که ادراک محض پدیدمی‌آورد، خلاصی می‌بخشد. از این جهت این تصاویر قرینهٔ ضروری غرایز هستند، ولی افزون بر آن مکانیسمی هستند که بدون آن در یک وضعیت جدید ممکن نبود.
کهن‌الگوها نیز همانند دیگر مفاهیم تعریف‌شده در روان‌شناسی تحلیلی دارای دو ماهیت فردی و جمعیهستند. هرگاه نیروهای کهن‌الگویی در مقیاس گسترده فعال شوند، می‌توان انتظار نتایج خطرناک یا سودمندی داشت، زیرا کهن‌الگوها تعیین‌کنندهٔ نگرش‌های روانی و رفتار اجتماعی فرد و جمعند و هر کهن‌الگو حاوی هر دو دستهٔ ویژگی‌های مثبت و منفی است. اگر محتویات مثبت کهن‌الگو نتوانند به‌طور ناخودآگاه بروز کنند، بلکه سرکوب شوند انرژی آن‌ها به جنبه‌های منفی کهن‌الگو منتقل می‌شوند و در این حال پس از مدتی آشفتگی‌های جدی و غیرقابل کنترل در روان انسان و در جامعه بروز خواهد کرد.

کهن‌الگوها عناصر فاسدنشدنی ناخودآگاه هستند اما شکل و شمایل آن‌ها اغلب تغییر می‌کند. کهن‌الگوها عناصر روانی هم‌بسته با غرایزند که یونگ در کتاب انسان و سمبول‌هایشآن‌ها را چنین توصیف می‌کند:

ادراک، غریزه از خود دقیقاً به همان ترتیب است که خودآگاهی ادراک از فرایند عینی زندگانی است.
۸ ویژگی کهن الگو های یونگ عبارت است از :۱. تجلی ژرف از ناهشیار جمعی ۲. تفاوتی بین شکل وظاهر و محتوی یک موضوع ۳.ظاهر و شکل ها هم باهم نسبت دارد و هم کامل کننده نیستند ۴.از عناصر شخصی و اجتماعی هستند ۵.شکل ناشناخته ان میتواند به صورت غیر مستقیم در ذهن بیاید ۶.شکل ان ناشناخته است ولی تاثیرات زیاد و دائمی دارد ۷.کهن الگو ها پویا هستند ۸.یک نوع خاصیت پیشگویی دارند 
به قلم :اکرم شادان پور 
منابع: دیود وولف ،ویکی پدیا

  • اکرم شادان پور
  • ۰
  • ۰

Freud

او می‌گفت دین یک بیماری عصبی جمعی است. استدلال او به‌طور خلاصه این گونه است:

کودک بر پدر تکیه می‌کند، بزرگسال به خدا، که این مطلب در امتداد نظر او یعنی دفاع ذهنی در برابر پدیده‌های طبیعی است.وی احساس گناه و حرمت خدا که در نهایت باعث تسلیم در برابر خدا می‌شود را برمبنای عقده ادیپمی‌داند.

از نظر فروید، دین خطرناک است زیرا:

۱. به تقدیس و درست جلوه دادن مطالب غلط و ایجاد احساسات نادرست و منفی کمک می‌کند.

۲. دین که همان باور به یک امر موهوم در ذهن انسان است، مانع رشد فکری و تفکر انتقادی می‌شود که در دین همیشه این مطالب نکوهش شده‌ و بر دیگر حوزه‌های فکری اثر می‌گذارد، زیرا دین اصولاً در مورد همه چیز اظهار نظر کرده. ممنوعیت تفکر انتقادی موجب فقر خرد در انسان می‌شود. تفکر باید آزاد باشد. فروید مستقیماً دین را عامل عقب ماندگی انسان‌ها در طی قرون می‌داند. با گسترش روشنگری در اروپا دانش گسترش یافت، به‌طوری‌ که در بازه زمانی بسیار کوتاهی تولید دانش و خرد به چندین برابر قبل رسید که از سکولار کردن علم توسط گالیله، شروع شد و در فلسفه از اسپینوزا یا دکارت به بعد شروع می‌شود. به‌طور خلاصه باور دینی موجب تحقیر خرد می‌شود.

۳.دین، اخلاق را بر پایه‌های متزلزل قرار می‌دهد. اگر اعتبار هنجارهای اخلاقی بر معیار اطاعت یا عدم اطاعت از خدا باشد، با اطاعت یا عدم اطاعت از خدا نیز تقویت یا سست خواهند شد. به همین دلیل عقب‌نشینی دین باعث کم رنگ شدن اخلاق خواهد شد که امروزه بسیاری از فلاسفه مانندریچارد داوکینز این مطلب فروید را قبول ندارند

تفکر انتقادی که فروید نیز آنرا مطرح ساخته است لزوما دین را در بر نمیگیرد.
اینکه  تفکر انتقادی باعث پیشرفت می شود کاملا صحیح است اما نمی توان گفت فقط دین این موضوع را باعث می شود.
فرهنگ،سنت ها،قوانین، گاهی باعث سلب  این تفکر می شود ولی ایا به خاطر این ممنوعیت ما قوانین و فرهنگ را کنار گذاشته ایم؟
طبیعی است که تفکر همیشه مناسب است اما اگر این تفکر، قوانین را در هم ریزد ایا دیگر جوامعی وجود دارند که تفکر کنند؟ 
من نیز این موضوع را قبول دارم که دین،سنت و... محدودیت هایی به دنبال دارند که در واقع به نظر من هما پرسنا (نقاب)هایی را باعث می شود که هر کدام از ما با آن در گیر هستیم.
این قوانین هستند که ما را تغییر می دهند و دین هم مانند همان است.
دین جنبه های مثبت و منفی زیادی دار ؛ دین باعث آرامش درونی و اعتماد می شود.
جالب است که ادیان متفاوتی با قوانین متفاوت در جهان وجود دارد ولی این تفاوت به شباهت گروهی میگراید؛ آرامشی از یک واقعه.
به نظر من دین یک همسو گرایی مثبت با درون انسان دارد با وجود ایراد های زیادش اما چرا به جای دین به معنویت اتکا نکنیم؟
معنویت همان آرامش را به انسان می دهد.
فردید دین را یک توهم میداند و یونگ انرا واقعیت روانی میداند ؛ دونقطه مقابل هم.
توهم یک اختلال در ادراک است که در غیاب تحریک خارجی احساس و درک می شود. اختلال!!!
پس از نظر فروید اکثر انسان ها دچار بیماری در روان خود هستند 
اما یونگ دوستانه تر با دین برخورد کرده است
یک واقعیت روانی.
نویسنده: اکرم شادان پور
منابع: ویکی پدیا، هیلگارد

  • اکرم شادان پور